برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه. پارسال عموم و پسرعموم تصمیم گرفتن اربعین پیاده برن کربلا و عموم به پدرم سفارش کرد که چون زنعموم تنهاست حواسش بهش باشه و پدرمم به من سپرد که هرروز به زنعموم سر بزنم و ببینم چیزی لازم نداره,روزای اول میرفتم و واسش یکم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. این خاطره از سال گذشته تا الان ادامه داره که براتون تعریف میکنم… *** اسم من حامد هست 28 ساله مهندس معمارم که دارم ارشد میخونم و زنم فائزه 21 ساله. منو زنم خیلی شهوتی هستیم زنم دوس داره برای پسرای خشگل خود نمایی کنه منم شرایطو براش مهیا…

  • این داستان تقدیم به شما ﺳﻼﻡ ﻣﻦ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﻻﻏﺮﺍﻧﺪﺍﻣﻢ ﻗﯿﺎﻓﻤﻢ ﺑﺪﻧﯿﺴﺖ 18 ﺳﺎﻟﻤﻪ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺮﺩ ﺍﺗﻮﺑﻮﺳﻢ ﺯﯾﺎﺩ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﻧﺪﺍﺷﺕ ﻣﻨﻢ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﺁﺧﺮﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ . ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮﯼ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﯾﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﻣﯿﺸﻢ…

  • این داستان تقدیم به شما اتقاقی را که برایتان مینویسم یک سال قبل پیش اومد و شاید با خوندنش خیلی ها ایراد بگیرید که چرا زن شوهردار؟ اما تقصیر من که مجردی 35 ساله با کیر شق بودم نبود و شوهرش تقصیر داشت! البته اسامی اشخاص را عوض کردم تا مشکلی نباشه اما مکان و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من محسنم ۲۶ سالمه بچه کرجم داستانم برمیگرده به ۷ سال پیش که دانشجو بودم …. *** من توو دانشگاه آزاد کرج برق میخوندم و سمیرا هم پیام نور گرمدره مدیریت صنعتی من جمعه ها بر عکس سمیرا کلاس نداشتم و هر هفته جمعه از صب تا غروب با…

  • این داستان تقدیم به شما زنگ ساعت … ساعت شیش شد دوباره ای خدا باز صبح شد پا میشم کتری رو می‌زارم رو گاز محمد پسرم پاشو پاشو عزیزم خانم ؛ مهرنوش پاشو صبح شده خواب نمونید من کتری رو گذاشتم رو گاز تا جوش میاد من دوش میگیرم چایو دم کنی -باشه برو هول هولکی…

  • این داستان تقدیم به شما برف درشت و زیبایی آروم آروم میبارید و همه جا رو دریک چشم بهم زدن سفید میکرد.صحنه جالبی بود.لحظه ای ایستادم,رو به اسمان کردم و درحالیکه اجازه میدادم دونه های خنک برف روی گونه های داغم بنشینن زمزمه کردم:” سفید و سیاه ,سرد و گرم ..چه تضاد ترسناکی” سکوتی آزار…

  • این داستان تقدیم به شما خاطره ای از سال های دور… *** سال ٥٦ بود. من بعد از دو سال برای تعطیلات از انگلستان برگشته بودم ایران. هنوز يك هفته به بازگشتم به انگلستان مانده بود که مهرداد، يكي‌ از همکلاسی‌های سابقم در دبیرستان که کنکور را در ایران قبول شده بود و حالا دانشجوی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان شهوتی!   داستانم راجع به  زنمه که خیلی دوسش دارم قدمناسبی داره سینه اش 75موهاش فر دروشت سفید پوست وکون فوق الاده قشنگ رو فرم برجسته ادم خنگی هستم اصلا استعداد مخ زدن ندارم مجردم بودم دریغ از یه دوست دختر اهل جق نبودم چرا پسر گاه گداری میکردم…

  • این داستان تقدیم به شما روز اولی که دیدمش با چادر بود .دختری سنگین و زیبا به اسم بهار .روی صندلی جلو میز من نشسته بود و من از نیم رخ میدیدمش . تابستان بود و هوا گرم . همینطور که نگاه کردم یک لحظه دستش رو برد زیر مقنعه و آورد بالا که سرش…

  • این داستان تقدیم به شما سلام نیما هستم 19 ساله اهل شمال.180 قدم و 75 وزنم.از بچگی هم درس خون بودم و هم شیطون و دنبال دختر بازی.اولین سکس زندگیم تو سن 15سالگی اتفاق افتاد…   از بچگی فقط به دخترا فکر می کردم و سکس باهاشونو تو ذهنم تجربه می کردم تا اینکه تو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان اسم من شایان و 22 سالمه. من از سیزده چهارده سالگی سابقه کون دادن دارم  ولی الان فقط دوس دارم با سن بالا سکس کنم… *** این داستانی که میخوام تعریف کنم واسه 1 ماه پیش بوده که به سن بالای خیلی خوب که حسابی کارش خوب بلد…