این داستان تقدیم به شما وقتی دوازده سالم بود یه پسر سفید خوشگل با کون تپلی تقریبا نظر همه بچه بازها رو به خودم جلب میکردم هر کودوم میومدن دورو برم اولاش نمیدونستم قصدشون چیه اما رفته رفته فهمیدم که همشون توو کفه کون سفیدو تپلمن من نمیدونستم که کاره بدیه یا مثلا امکان داره…
این داستان تقدیم به شما سلام. اسم من رضاست.الان 34 سالمه.نمیدونم چند نفر از شماها تجربه زندگی تو یه خونواده به شدت مذهبی رو دارید واسه اونهایی که تجربه شو ندارید میگم چیز واقعا مزخرفیه مخصوصا اگر تو یه شهر مذهبی مثل قم باشه….پدرم حاج علینقی خان میوه فروش محل بود که از بچگی زیر…
این داستان تقدیم به شما اوردند که روزی ناصرالدین شاه قاجار همراه ملیجک درباغچه دربار می چرید… ناگهان درنزدیکی حوض همایونی دخترکانی رابدید.روبه ملیجک کردوفرمود:پسرک ابنه ای اینهاکیستند.ملیجک گفت:اینان لباس شویان اند که لباس زنان اندرونی را میشویند.شاه اندکی جلوتر رفت ودخترکان رابرانداز کرد.ناگهان دخترک سیاه موی سفید روی رامشاهده کردکه مشغول شستن لباس زیرها…
این داستان تقدیم به شما سلام خدمت دوستان در این سایت شیرین که خواننده زیادی هم دارد و ارزوی روزهای شیرین برای همتون دارم… من هم مثل شما عزیزان دو سه سالی است که داستانهای این سایت را مطالعه میکنم بعضی از انها خیلی جذاب و سکسی است اتفاقی که در ماه قبل برای من افتاد…
این داستان تقدیم به شما با سلام به همه دوستان میخوام اینجا قسمت دوم خاطرمو بگم تو خاطره اول نوشتم که سعیده خواهر زنم اومد خونمون و شد اونچه باید میشد… بعد سکس اون روزمون خانومم اومد و با سعیده رفتن خرید بعد اون روز تقریبا یه دو هفته ایی سعیده رو ندیدم که یه…
این داستان تقدیم به شما وقتی دختربچه بودم، خاله بازی که می کردیم تعجب می کردم چرا پسرا خودشونو از پشت می چسبونن بهم یا موقع دکتر بازی دامنمو بالا می زنن. نمی دونستم چیزی که واسه ما بازیه واسه ی اونا یه کار دیگه است. بزرگتر که شدم، وقتی سینه هام بیرون زد مامانم…
این داستان تقدیم به شما با دوستام تو محل وایساده بودیم دیدیم داره میاد … کفشای جلوباز کیری که انگشتای کج و کوله و ناخنای کثیفش حال آدمو از هرچی کوسه بهم میزد . نمیدونم چه اجباریه حالا کفش جلوباز میپوشید یا حداقل یه لاک میزد رو ناخنای پاش تا چرکش معلوم نباشه . از…
این داستان تقدیم به شما سلام. راستشوبگم برای خیلی ازماها پیش اومده که باداشتن یک زن خوشگل قشنگ وخوش اندام امابه نحوی زیادتمایل درسکس باهمونداشته ونسبت به سکس بازن خودمون کمتررقبت داریم اماهمیشه برای سکس دوم مشتاق وکامللاسرحال پایه هستیم به طوریکه بارهاازطرف همسرامون برای کردن دعوت شدیم خودمن بارهاپیش اومده که زنم بخاطرسکس ناراضی بوده…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان نیما هستم راننده تریلی ام الان 37 سالمه ، ولی این خاطره مربوط به 11 سال پیشه که یه دوست دختر داشتم که چند سالی بود با هم آشنا شده بودیم و بخاطر اینکه جانب احتیاط رعایت کنیم البته بیشتر واسه دوست دخترم بیرون از شهر قرار میگذاشتیم…
این داستان تقدیم به شما سلام من کیان هستم. بعد از اینکه ماجرای شروع سکس با خواهرم و زدن پردشو نوشتم واستون و خوشتون اومد تصمیم گرفتم یه سکس بعدی هم واستون بزارم… *** خواهرم نگین 15 سالشه و ما با هم خوبیم بعد از اینکه پردشو زدم خیلی سکس داشتیم ولی یه بهترینشو بگم…
این داستان تقدیم به شما -گندم؟؟؟ مامانی بیدار شو دیگه دختر خوشگلم! دستای مهربون پر چین و چروکش روی صورتم کشید و موهای قهوه ایم رو کنار زد…بوسه ای با لبای لرزونش روی پیشونیم زد… -پاشو دخترم…پاشو مامانم! با کلافگی نشستم توی رخت خوابم به صورت پیرش نگاه کردم دلم ضعف رفت واسه اون…
این داستان تقدیم به شما ی نکته بگم بعد بریم سراغ داستان… من نه داستان نویسم نه ادعای داستان نویسی دارم،مثل شما میام اینجا داستانای بقیه رو میخونم گفتم که منم قضیه خودمو گفته باشم و در حد توانم کمکی هرچند کوچیک به سایت کرده باشم.خب بریم سراغ داستان… *** این قضیه حدودا یک ماه…