برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما اولین تجربه من به رابطه با پسرها برمیگرده به ایام نوجوانی و 15 سالگی یادش بخیر، یه همکلاسی داشتم به اسم کامیار که برای درس خوندن به خونه هم می رفتیم. اون موقع علاقه خاصی به رابطه به پسرها نداشتم و صرفا به دلیل دسترسی نداشتن به رابطه به جنس…

  • این داستان تقدیم به شما اسم من آرمینه 17 سالمه من متاسفانه تو بچگی بهم تجاوز شده فکر کنم بهمین خاطره که کونم کمی بزرگه و همیشه حس کون دادن تو وجودم بوده ولی بهش اهمیت ندادم و هی سرکوبش کردم از 9 سالگی تا اینکه این دو سال اخیر شدیدا بهم فشار اومده و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام .من الی ۲۹ ساله ام. شش سالی هست که ازدواج کردم قبلشم عقد بود و همیشه با شوهرم رابطه ی سکسی خوبی داشتیم اما شدیدا به فیلم های سکسی لزبین ها علاقه داشتم و دارم و هر وقت میدیدم حسابی تحریک میشدم و همیشه دوست داشتم یه پارتنر واسه…

  • این داستان تقدیم به شما خوابیده بودم روی تخت و داشتم به دختری که کنارم روی تخت آروم خوابیده بود نگاه میکردم. چشمم رو بستم و رفتم به چند ساعت قبل که توی دورهمی دیدمش.بچه ها میگفتن تازه جدا شده.لحظه ای که از در خونه شهرام اومد تو حس کردم به تنم برق وصل کردن……

  • این داستان تقدیم به شما این ماجرا مال همین امروز؛ یکشنبه پانزده بهمن نود وشش هست..   *** امروز صبح یه کار بانکی داشتم که مربوط میشد به بانک ملی شعبه یکی از دانشگاه ها که حالا اسمش هم بماند… یه بانک تقربیا کوچیک بود تو خود محوطه دانشگاه . وقتی رسیدم اونجا صبح اول…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان اسم من فرشاده و ۳۲ سالمه این خاطره بر میگرده به ۵ یا ۶ سال پیش اون موقع ماشین نداشتم و با اتوبوس میرفتم شهرستان در ضمن اینو بگم که من ۱۰ ساله تهرانم متولد و بزرگ شده یکی از شهرهای کوچیک شمال غرب کشورم؛ شبی که با…

  • این داستان تقدیم به شما فرزین پشت میز کارش نشسته بود و از زیر عینکِ نیم دایره ایه مطالعش یسری کاغذ رو از نظر میگذروند . از تو سوراخ در یکم دیگه نگاش کردمو با مرور کردن دیالوگایی که میخواستم بگم یه نفس عمیق کشیدمو بعد باز کردن در با گریه خودمو انداختم جلوی پاش…

  • این داستان تقدیم به شما زهره وقتی توی پیاده روی جلوی دکون رد می‌شد. اسبی بود عربی. با چهره ‌ی زن های ترکی. ترکیب نژادی ای بود دقیق و حساب شده. تکانه های لذت از پاهاش به زمین میرفت. کیر من به بالا. میپرید. کیر من راست و کلفت و سیاه رنگ. زهره با پوست…

  • این داستان تقدیم به شما سلام خدمت همه بچه ها این خاطره از حدود هشت سال پیش شروع شد.مدتها بود ک ما با خانواده پدری زیاد رفتو امدی نداشتیم.ک بعد از چن سال بهتر شد روابط و من برای نزدیک خونه عموم اینا رفتم باشگاع ثبت نام کردم و بعضی وقتا بعد از باشگاه یا…

  • این داستان تقدیم به شما من صدف هستم. سى و يك سالمه و فعلن مجردم…مجرد شايد كلمه درستى نباشه،همسرم و از دست دادم،بيوه شدم… *** ده سال پيش با عشق با مهدى ازدواج كردم.همكلاسى و هم دانشگاهى بوديم با وجود مخالفت خانواده ها به دلدادگيمون تن داديم و مال هم شديم.مدت كوتاهى بعد از ازدواجمون…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من بنیامین هستم 14 سالمه و قدم 160 و وزنم 40 هست. لاغرم و کونم یکم دخترونه اس کرج زندگی می‌کنیم و خونوادمون مذهبیه البته بیشتر خونواده بابام اینم بگم تا حالا چند بار کون دادم ولی این خاطره‌ راجب به حال کردن با یه بچه کونی‌ تر از…

  • این داستان تقدیم به شما این داستان رو با لهجه ی طهرانی فیلم کوچه‌ مردا یا قیصر بخونین . *** یه روز که این کیرزبون نفهم راست شده بود هیچ حرفی هم سرش نمیرفت رفتم سراغ قاسم دوستم گفتم قاسم جقی یه کس پیداکن بکنیم جون جدت این کیر دیونم کرده.قاسم یکم فکرکرد گفت اها یافتم…