برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما سامانم ،١٦ سالمه  ، قد ١٧٠ ، وزن ٦٥، با مادرم تنها زندگي ميكنيم ، براي بار دوم بود كه رفته بوديم دكتر ، اين دكتر هم بهم گفت كه مشكل هرموني داري ، بدنم يدونه مو هم نداشت ، پوست سفيدم ، روناي گوشتي و كون گندم ، مثل دختراي…

  • این داستان تقدیم به شما تا حالا زیر آب،چشماتو باز کردی یا به صداها دقت کردی که چطور مبهم و محو میشن؟منم موقع تشنج اونجوری ام…کم کم همه چی برام محو میشه ولی اولشو شنیدم که گفت:”از تخت نیفته؟” وقتی هوشیار شدم هنوز روی تخت بودم پس احتمالا نیفتادم.تو بیمارستان مث خونه نمیتونم از روی…

  • این داستان تقدیم به شما بعد از  اتفاقی که با راننده وانت برام افتاد و اولین سکس رو برام رقم زد دیگه خیلی عوض شدم و کاملا روی افکارم اثر گذاشته بود بعد از اون جریان چند بار دیگه اومد دنبالم ولی من دیگه میترسیدم برم پیشش بعد چند وقت دیگه خبری ازش نبود منم اوایلش…

  • این داستان تقدیم به شما با لحن آمرانه وخشن گفت که لبه های کوس تو برام باز کن! وقتی انگشتام و بردم رو کوسم دیدم کلی خیس شده منم همون کارو کردم که ازم خواسته بود. کوس خیس و صورتیمو براش باز کردم..میتونستم هوا رو حس کنم که داره میره توش. اون ور تخت ایستاده…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه داستان سبک فیلمنامه و سوم شخص هست و مبتنی بر تصویرسازی ذهنی. *** زن میانسال (آذر) به آرامی از پله های ساختمان در حال بالا آمدنه چادرش از روی سرش بر روی شانه هاش افتاده و روی پله ها کشیده میشه در یک دستش…

  • این داستان تقدیم به شما اخطار: سکس با حیوانات. در صورت عدم تمایل داستان رو نخونید **** اصلا” خجالت نمی کشم بگم از رابطه جنسی با سگ لذت می برم. از 14 سالگی تا الان که 28 سالمه هیچ فرصتی رو از دست ندادم. از آتشی مزاج بودنم که بگذریم همه چیز من نرماله. دوست…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم رضاست و این داستان ک میخوام براتون تعریف کنم مال تابستون پیشه … *** اول از خودم بگم ، قدم ۱۷۸ ، وزنم ۶۰ و خوردی ، فیتنس میرم ، هیکلم رو فرمه تقریبا ، تک فرزندم بابامم دکتره وضع مالی مون خوبه و چون تک فرزندم همیشه…

  • این داستان تقدیم به شما وارد خونه ی خیلی بزرگش شدیم. از بالا تاپایین همه جا سفید بود به جز وسایل اشپز خونه و پذیرایی که به رنگ سیاه بود. عکس سیاه سفید یه شخصیت هم روی دیوار اشپزخونه قاب شده بود. _امشب رو اینجا میمونیم موقتا. شرط میبندم اصلا خوشت نیومد. _من خونه جدیدت…

  • این داستان تقدیم به شما اونشب حس سنگینی نگاهش فرق داشت. با اینکه بارها و بارها حسش کرده بودم اما نمیدونم چرا اونشب فرق داشت.با اینکه سعی داشتم خودم رو متمرکز روی لپتاپ نشون بدم،از سنگینی نگاهش گر میگرفتم.اون هم مشغول چیزی بود که نمیدونستم چیه و لعنت میفرستادم به هرچیزی جز من که اون…

  • این داستان تقدیم به شما سلام . لادن هستم دو هفته پیش مهمونی دعوت شدم سمت کردان با دوستم و دوست پسرش. رفتیم یک ویلای کوچیکی اونورا. تو راه اینها کلی منو مسخره کردن که هیچ پسری با من دوست نمی شه و من هم می گفتم خودم با کسی دوست نمی شم و خلاصه…

  • این داستان تقدیم به شما سين هاى سفره هفت سين يكى يكى تو سفره قرار ميگيرفت. سيب، سمنو، سماق، سنجد، سير. به جاى سبزه، سه تا گلدون كوچيك و رنگى كاكتوس گذاشتم و به جاى ماهى قرمز هم هيچى! كيارش رو صدا كردم تا بياد و در مورد چيدمان نظر بده. روى كاناپه لم داده…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من فـــربـــد هستم و طبق قولی که دادم ، میخوام داستان گی با یه پسر تپل مپل و فوق العاده دوست داشتنیو تعریف کنم من الان ۲۰ سالمه و ریشه و بنیان این داستان ، از ۱۲ سالگیم یعنی اول راهنمایی شکل گرفت من همیشه توی سکس از هم…