برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما من فرهاد 32 ساله و متاهل هستم ، همسرم پریسا 29 ساله و کورده ، بینهایت خوشکل و سکسیه . در مورد خودم باید بگم که از سن پایین مفعول بودم و البته هنوزم همون حس رو دارم و از دادن لذت میبرم. دوستی دارم به نام رضا که قبلا…

  • این داستان تقدیم به شما تو باشگاه بدنسازی یه دوستی داشتیم که درواقع بوفه دار باشگاه بود بعدش باهاش دوست شدیم . از اون نخاله های روزگار بود . یه پسر خیلی لاغر با سیبیل باریک و قیافه بشدت موذیانه . همیشه خدا دنبال سوژه میگشت که ملتو ایسگا کنه و هرهر به ریششون بخنده…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من یه دخترم با اندام معمولی و قیافه معمولی ،تا زمانی که مدرسه میرفتم نه با پسری دوست شده بودم نه حتی همکلام بیشترم سرم با درس گرم بود و چون خواهرام درس خون و خوب بودن منم تا وقتی اونا بودن به اونا نگا میکردمو تو فکر دوست…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من پریناز هستم ۳۱ سالمه و ساکن تهران هستم.تو ۲۲سالگی ازدواج کردم و شوهرم تو یه تصادف بعد یک سال فوت کرد برای همین هیچوقت از یه سکس کامل لذت نبرده بودم.داستانی که میخام بگم مربوط میشه به سه سال پیش زمانی که واقعا نیازجنسی بهم فشار آورده بود…

  • این داستان تقدیم به شما اسمم هلما ست دو ماهه دیگه هفده سالم‌ میشه از مشخصاتم بگم: پوستم گندمیه ،چشم و ابروم مشکیه و همینطور رنگ موهام ، دهنم کوچیکه و لبهام بنا به تعریف دیگرون غنچه ای وخوشکله ،در کل بجز بینی گوشتیم که دوسش ندارم و یکی دو تا جوش بد پیله که ول…

  • این داستان تقدیم به شما سلام شایان هستم الان نزدیک نوزده سالمه ولی خاطره ای که میخوام بگم ماله دو سه سال پیشه *** من تو دوره راهنمایی تقریبا جثه لاغری داشتم و ضعیف بودم اما چون قیافم بد نبود و به اصطلاح بچه خوشگل بودم خیلیا تو مدرسه میخواستن باهام دوست شن و اکثر…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان این داستان واسه 3 ساله پیشه … *** من آرشم 32 ساله 177 قدمه 80 کیلو وزنم پرستو خانمم 165 قد و 57 کیلو وزن با سینه های 75 هیکله خوش فرمی داره کلا تمام خانوادشون کون گرد بزرگی دارن جوری که به چشم میاد خلاصه کنم داستان…

  • این داستان تقدیم به شما خب، من امیر هستم و این اولین داستان منه و کاملا واقعی. پس اگه کم و کاستی داشت، ببخشید دیگه. برای شروع باید بگم که من فول گی نیستم ولی چون مثل اکثر دوستان بیست چهار ساعته از دختر نمیگم، دوستام همیشه منو گی خطاب میکردن. این موضوع اینقدر تکرار…

  • این داستان تقدیم به شما ی روزصبح بااینکه عجله داشتم ومیخواستم برم سرکار امدم تواتاق خواهرم که ی وسیله ای بردارم که خواهرم رو شکمش خوابیده بود و دامنش زده بود بالا زیر دامن فقط شرت بود که بادیدن این صحنه قفل شدم و بعد چند ثانیه زدم بیرون رفتم سرکار عصری که امدم دیدم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من علی و این خاطره ای که میخوام براتون بگم برمیگرده به دو سال پیش یعنی زمانی که من ١٧ سالم بود… ***   من و رضا از بچگی تو یه مدرسه درس میخوندیم و با هم دوست بودیم ولی از وقتی به بلوغ رسیدم علاقه مت به…

  • این داستان تقدیم به شما چن وقتی میشد که گاه و بیگاه تلفن شوهرم زنگ میخورد وباگفتن نه آقا اشتباه گرفتی اونو قط می کرد هربارهم می پرسیدم کی بود می گفت آقایی بود که اشتباه گرفته بعضی وقتها هم بعداز حوالپرسی می گفت نه آقا اشتباه گرفتی من هم از روی کنجکاوی چون شک…

  • این داستان تقدیم به شما عرض ادب دارم به تمامی خوانندگان سایت و یک خسته نباشید به ادمین سایت . *** من نادر هستم ۳۵ ساله و همسرم حمیرا ۳۰ ساله قد ۷۷ وزن ۶۵ سینه ۷۰ خیلی خوش هیکل با صورتی زیبا که حدودا چهار سال پیش بینی اش را هم عمل کرده بود…