برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما سلام من شهنازم و 41 سالمه و یک پسر 20 ساله و دختر 15 ساله دارم و شوهرم تو یک شرکت مهندسی کار میکنه و بنابر کارش مرتبا درحال رفتن به ماموریت های خارج کشور و داخل کشوره و گاهی پیش میاد که یک ماه کامل خونه نباشه ولی آدم…

  • این داستان تقدیم به شما داستان برمیکرده به هفت سال پیش که من بیست و سه سالم بود و دوست دخترم بیست و پنج سالش بود… *** رابطه نسبتا خوبی داشتیم‌ و چند سالی بود که با هم بودیم و هر از چندگاهی هم سکس داشتیم همدیگه رو دوست داشتیم و کلا یک بار توی…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام . اسمم فرشته س و میخوام از یه سکس بگم که به اجبار انجامش دادم و وقتی دیدم داره ازم سواستفاده میشه هفته ها در فکر تلافی افتادم … *** در سن 24 سالگی با سعید ازدواج کردم و در طول مجردیم جز یکبار رابطه تلفنی فقط دیگه…

  • این داستان تقدیم به شما اسمم من سیناست ، قدم 190 وزنم 90 ، از لحاظه چهره ام عادیم ، این قضیه در همدان اتفاق افتاده…. مدتی بود با یه دختر تهرانی به نام میترا دوست شده بودم که دانشجوی دانشگاه بوعلی سینا بود و توی خوابگاه زندگی میکرد ، میترا تقریبا کوتاه بود ،…

  • این داستان تقدیم به شما ما دو تا خواهر بودیم دوتا برادر… من از همه کوچیکتر بودم 18 سالم بود. واسه آرزوهام تلاش میکردم.بعد از داشتن یک رابطه عاطفی ناموفق با دوست پسرم که رفیق برادر کوچکم بود و البته به رابطه از پشت هم کشید همه چیز رو ول کردم چون بار دوم علاوه…

  • این داستان تقدیم به شما اسم من اروینه داستان برمیگرده به یک ماه پیش که واسه من اصلا روز خوبی نبود من تک فرزند هستم و پدرمم تو تصادف از دست دادم تنها چیزی که واسم مونده مادر عزیزم هست مادرم خیلی خوشگل و زیبا و خوش اندام هست ما کاملا خانواده نرمالی بودیم و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام, اصغـر هستم ۱۹ساله. این داستان بر اساس یک واقعیت هست که برمیگرده به یکسال پیش… *** نزدیک۱۳رجب بود,منم مثل هرسال آماده رفتن به اعتکاف شده بودم.به یکی از دوستانم که اسمش مهرزاده وهرسال باهم میریم اعتکاف‌خبردادم اونم آماده بود.چندروزمونده بودبه سیزدهم به یکی دیگه از رفیقام که خیلی ساله…

  • این داستان تقدیم به شما من نیمام و اسم زنم لیلاست من ٣٠ سالمه و لیلا ٣٥ سالشه و چادری البته بزور خانوادش چادری بود ولی چون منم تعصب داشتم نذاشتم چادرو بذاره كنار. من و لیلا هر دمون حشری و گرم هستیم و تو سكس خیلی حرفای سكسی میزنیم. بعضی وقتا موقع سكس با…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من اسمم سعید هست ۲۸ سالمه… نمیدونم چرا از بچگی به کون حساس بودم کون خانوما رو که میدیدم تحریک میشدم. یه حس عجیبی به کون دارم بعدها متوجه شدم به کون دادن علاقمند شدم ولی نه به هرکسی من خودم قیافم متوسطه ولی همیشه دوس داشتم به…

  • این داستان تقدیم به شما تنها بودم، داشتم از سر کار بر میگشتم و هوا تاریک بود، ساعت تقریبا 12 شب بود و من تنها از خیابان های ساکت شهر گذر میکردم تا اینکه به پارک محل رسیدم و با یک خانوم جوان و درشت هیکل همراه با دوستش که او یک خانوم چادری بود…

  • این داستان تقدیم به شما در رو باز کردم و بوی میخک و شکلات ،مثل یه رویای شیرین و بازیگوش به مشامم رسیدند.عمیق نفس گرفتم و باز هم از سایش کف ونس هام و سنگ های بکر لذت بردم.سرشونه های آشفته ام رو مرتب کردم و مستقیم به سمت دختر پشت پیشخوان رفتم.موهاش چتری بود…

  • این داستان تقدیم به شما سلام . اسم من جمشیده . توو محل جمشید بادمجون صدام میکنن اینکه این داستان واقعیت داره یا نه به عهده ی خودتون میذارم . شنونده باید عاقل باشه.25 سالمه این داستان برای پارساله … شاگرد بنا هستم ، یه روز صبح که قرار بود برم سر ساختمون مثل بقیه…