برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما سلام من ١٦ سالمه و اسمم هم سارا هست، تو كانادا زندگى مى كنم و هيكل قشنگى دارم، پوستم روشنه، چشم و ابرو مشكيم، كمر باريكو سينه و كونه بزرگى دارم. من سال گذشته پردم رو از دست دادم، بيشتر دخترا از اينكه بى پرده مى شن ناراحت مى شن…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من طاهره هستم 39 سالمه … 24 سال پیش به اصرار بابای خدابیامرزم به زور شوهر كردم من 15 سالم بود و شوهرم 31 سال یعنی 16 سال اختلاف سنی یه مردی بود كه زنش مرده بود ولی بچه نداشت چون وضعش خوب بود و به پدرم قول داده…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من علی هستم و ۱۸ سال دارم من تو دبیرستان تیزهوشان تو نیاوران درس میخونم پارسال که به این مدرسه اومدم پیش یه پسره نشستم به اسم افشین قد کوتاه و لاغر بود با موهای مشکی و چشم قهوه ای اولش که هنوز همو نمیشناختیم حرفای عادی میزدیم تقریبا…

  • این داستان تقدیم به شما تازه رسیده بودیم تایلند . بعد از افتضاحی که تو فرودگاه بارآورده بودیم همه خسته و کوفته آدرس نزدیک ترین هتلو پرسیدیم و خودمونو رسوندیم هتل . منو رامین و حمید بعد چندسال کار مداوم و زدن همه خوشیا و حتی روزای تعطیل هم کار کردن تصمیم گرفته بودیم که…

  • این داستان تقدیم به شما بعد یه روز کاری سخت یهو تلفنم زنگ خورد خواهرم بود… .داداش بیا خونه دیگه تنهام میترسم خودت که میدونی گناه دارم بازم آرش رفت شهرستان ..همون شامی که دوس داری پختم.. اعصابم داغون شد بابا من تخت خواب خودمو میخام بازم رو کاناپه میخابم!بار اولم نبود که خونه خواهرم…

  • این داستان تقدیم به شما بین من و اون همه چی از روزی شروع شد که به موهام گیرداد.موهای نسبتا بلند فرفری قشنگی داشتم.وسطای ترم اول بودم.حراست دانشکده مون بود.به خوش قیافه گی علیرضا که تو کفش بودم وبهم محل نمیذاشت نبود اما صورتش جذابیت کافی مردانگی را داشت به طوری که به اون کشش…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.   حدود چند ماهی میشد که با یه استاد دانشگاه در ارتباط بودم و به هم پیام میدادیم و بهم ابراز علاقه نشون میدادیم. از خودم بگم 19 سالمه قدم 168 و وزنم 51 پوست سفیدی دارم و سینه هامم کوچیکه و علی ( اسم مستعار ) استادم 42…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من ارمان هستم 21 سالمه قدم بلنده هیکلم به قد میاد پسر سفید پوستی هستم بگذریم خواهرم ی دوست داشت اسمش بیتا بود دختری ریزه میزه سبزه باسینه های نقلی خواهرم بهم گفت ارمان امشب که (پنجشنبه یک اذر جشن عقد دختر عمه ام باشه ) بیتا دوستمم میاد…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من محمد 32سالمه و زنم ستاره 29 سال داستان ما مربوط به 2سال پیشه من قبل از ازدواج داستان زیاد می‌خوندم و همیشه دوست داشتم که با زنم ضربدری بکنیم ما حدوداً 9ساله ازدواج کردیم اولش روم نمیشد به زنم بگم بعد دو سال یک شب موقع سکس…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم سهیله ازمشهد قدم 170وزنم 75 کونم گنده زنونه پوش ساکروکوس لیس حرفه ای هستم. خیلی وقته دنبال یه شیمیل یا ارباب زن هستم ولی اصلا نبودویا پیدانمیشد.یه روز تویه سایتی یه زن اومده بودمیگفت من شیمیل هستم هزکی میخوادبیادپی وی من طبق معمول رفتم پی ویش باهاش…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام این داستان واقعیته من بچه اراکم ۲۸ سالمه ی خواهر دارم محدثه ۲۴ سالشه محدثه از اون دخترهاست که هر پسری آرزوشه یکبار کونشو بماله قدش ۱۷۰ .وزنش۶۹ استیل با صورتش دیوانه کننده .شکل کون ش طوریه نگاه کنی کیرت بلند میشه پهن و و نرم.یه روز تو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام آراد هستم ۱۶ ساله. داستان من از اونجایی شروع میشه که با بچه های کوچمون کون به کونک میکردیم و من فهمیدم ک دادن بیشتر از کردن بهم لذت میده. این حس مدت ها باهام بود تا این که تصمیم گرفتم برای یک بارش هم که شده امتحان کنم…