این داستان تقدیم به شما با سلام به همه دوستان. محسن هستم خاطره گاییدن بهترین کس دنیا رو براتون تعریف میکنم ؛وقتی بهم پیام داد تو رو خدا شروع کن،باورم نمیشد اینقدر حشری باشه که بعد پنج دیقه از ورودش به خونه طاقتش تموم بشه و روبروی خودم بهم پیام بده،رو کاناپه نشسته بود،آرایش ملایم…
این داستان تقدیم به شما من ماهان هستم 28 ساله و دارای قیافه و هیکل معمولی مثل اکثر جوونا . مادرم سال 76 و در سن 35 سالگی به دلیل بیماری سرطان فوت کرد و پدرم بعد از مدتی با زنی که 20 سال از خودش جوونتر بود به نام مریم ازدواج کرد . مریم…
این داستان تقدیم به شما واسه اولین باره که دارم این خاطره رو جایی تعریف می کنم…. من سعید هستم 25 ساله…. بر خلاف همه اونایی که خاطره هاشونو خوندم هیچ وقت حس برده بودن ندارم … شاید موقعی که بچه بودم یه چیزایی مثل ارباب بودن حس میکردم… اما یه خورده که حالیم شد…
این داستان تقدیم به شما سلام اولین و آخرین باری که ساک زدنو امتحان کردمو براتون تعریف میکنم امیدوارم خوشتون بیاد. یه روز چت شهوتناک با یه پسر آشنا شدم و نمیدونم چطور شد که قرار گذاشتیم. رفتم خونشون و قرار شد که برا هم ساک بزنیم. هر دو شروع کردیم به لخت شدن و…
این داستان تقدیم به شما سلام من زهرا هستم 34 ساله من در بیمارستان کار میکنم یه شب که شبکار بودم و اتفاقا شب جمعه بود وقتی اومدم سرکار خیلی بیمارستان خلوت بود و مراجعه کننده کم بود منم توی گوشیم افتادم و رفتم توی سایت های سکسی و هندزفری تو گوشم بود و غرق…
این داستان تقدیم به شما آنال شوهر سلام خدمت همه دوستان من ژاله ام ۲۷سالمه. شوهرم علی ۳۰ساله و قد بلند و خداییش خیلی خوشگل و جذابه ۴ساله عروسی کردیم زندگیمون رو به راهه البته اگه گرونیا بزاره شوهرم خیلی خوش اخلاق و خوبه فقط تنها موردی که فکرمو در گیر کرده بود این بود…
این داستان تقدیم به شما گفتم که بعد از اینکه پی بردم زنم از من خیلی سر تر و سکسی تر هستش و من واقعا در سکس با او زود تحریک میشدم که هنوز کیر کوچکم را داخل نکرده آبم میومد و شهین بیچاره که روز به روز زیباتر و خوش بدن تر میشد همچنان…
این داستان تقدیم به شما کیوان هستم.۳۵سالمه چند سالی بود تو یه پاساژهای معروف شهرمون مغازه داشتم اکثر جنسام لباس زنانه بود.آخه فروش لباس زنانه بیشتره تقریبا از اول فروردین تا اواخر دیماه تنها بودم و ۳ ماه آخر سال را یه کمکی میگرفتم از اونجایی که لباس زنانه بود بهتر بود اون نیروی کمکی…
این داستان تقدیم به شما سلام این خاطره ای که میخوام تعریف کنم برای 14 سال پیشه که 12 سالم بود، اسمم علیرضا،ساکن قم. داستان از اونجایی شروع میشه که ما بخاطره یه سری مشکلات نمیگم از زندگی پادشاهانه نه، ولی از یه زندگی خوب مجبور شدیم بریم یه محله ی پایین شهر پره لات…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم “بماندکه چی” هست من اهل سنندج هستم دوسالی بود که از دانشگاه افسری فارغ شدم محل کارم نیروگاه هسته ای بوشهر بود تازه داشتم اونجا جا می افتادم رسته من توپچیه اونجا دور تادور نیروگاه پراز مواضع توپه که کارشون محافظت از اسمان نیروگاست که مبادا هواپیمای دشمن…
این داستان تقدیم به شما سلام من فریبا هستم سی و سه ساله از کرج، هشت سال پیش ازدواج کردم و یک دختر پنج ساله دارم داستان من مربوط میشه به تابستان پارسال که رییس شوهرم آقا سهراب یک روز برای کاری که مجبور شده بود خارج از وقت اداری اومد خونه ما تا با…
این داستان تقدیم به شما من زهرا هستم 34 ساله قدم 171 و وزنم 65 کیلو من پرستار بیمارستان هستم شوهرم معتاد است از پس مسائل جنسی من بر نمیاد یه شب خیلی حشری بودم و شیفت شب بود اومدم بیمارستان و همه فکرم تو سکس بود… اون شب خیلی اروم بود و مراجعه کننده…