این داستان تقدیم به شما سلام دوستان میخوام داستان دوم سارا باسینا براتون بگم نزدیکای عید بود که قرار شد برا خرید بریم تهران اخه سینا برا کار رفته بود تهران .سارا هم بهانه کرده بود بریم تهران خرید عید منم قبول کردم و قرارشد هفته آینده برسم برا تهران تو این یه هفته نقشه…
این داستان تقدیم به شما اطمینان دارم کسی که شمارو درک کنه واقعا لذت بخشه حالا اگر به این لذته جالب لذت دیگه ای مثل سکس اضافه بشه احساس فوق العاده ای به ادم دست میده بیشتر پر حرفی نمیکنم اما داستان زندگیم تا اینجا خلاصه میشد تو دو خط اولی که گفتم بزارید قبل…
این داستان تقدیم به شما سلام…یه داستان تو سایت خوندم یاد_ یه ماجرای قدیمی افتادم و هوس کردم به گذشته برگردمو خاطرات زنده بشه… من ساسانم و دوران جوونی رو پشت سر گذاشتم و دیر هم ازدواج کردم و تو زندگیم خیلی کارها کردم و البته بعد از ازدواج هم چندان بیکار نبودم…قضیه مال خیلی…
این داستان تقدیم به شما توی مدرسه اسیب وفشار روحی، بیشتراز خارج ازمدرسه میشه.بیرون ادما میان ونیششونو بانگاه یا باحرف میزنن و میگذرن، همینكه میدونی دیگه نمیبینیشون زخمو قابل تحمل میكنه، اما مدرسه فرق داره چون شما قراره یك چهارم از هر شبانه روزتو، برای حداقل یكسال بااونا بگذرونی . من هم مدرسه ای هامو…
این داستان تقدیم به شما سلام به شما دوستان داستانی که میخوام براتون تعریف کنم تو سیزده بدر برام اتفاق افتاده از خودم بگم من محسن هستم 22سال دارم و از زن های قد بلند خوشم میاد و طاهره یه زن شوهر دار دو بچه به اسم های سیما سینا 39ساله وقدبلند بریم سر اصل…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان .من اشکان هستم 45 سالمه .قضیه مال دوسال پیش هست . خانومم یه خاله داره به اسم زهره که 48 سالشه مجرد هست وبچه روستا ست وده پانزده سالی پیش بواسطه یکی اقوامشون توی تهران توی شرکت استخدام شده بنده خدا دختر خوبی هست اما بر رویی نداره…
این داستان تقدیم به شما سلام به دوستان دست به کیر و کس ک نشستید داستان وخاطره میخونید . وجدانا یه خاطره میخوام براتون بگم الانم یادش میفتم ابم میاد .جریان مال 10 سال پیش هست من رضا هستم الان 25 سالمه تابستون بود تو یکی از روستاهای شهرکرد عروسی دعوت بودیم پدر بزرگم اینام…
این داستان تقدیم به شما روز قرار بود. از قبل خیلی صحبت کرده بودیم که چطور باشه برای اینکه اونها راحت تر باشن قرار بود که من بعد از اونها برم به کافه یه کافه نسبتا خلوت وسط شهر بود، کمی از ساعت هشت عصر گذشته بود رفتم تا نزدیکی کافه، خیلی استرس داشتم. نتونستم…
این داستان تقدیم به شما داستان از اون موقع شروع شد که واسه اولین بار من سوار مینی بوس آبی نو ونوار شیراز مرودشت شدم که برم دانشگاه. اون روز من ردیف دوم پشت سر راننده نشسته بودن و موزیک شاد و غیر مجاز از استریو پخش می شد . موزیک اینم غیر مجاز تو…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم سجاد ۳۰ ساله از تهران متاهل زنم سارا ۲۶ سالشه چشم رنگی و اندام ورزشی وزن ۶۰ قد ۱۷۰ سفید ۸ ساله ازدواج کردیم،زنم و من خیلی حشری و خشن تو سکس ،از آنجایی که من آدم تنوع طلبی بودم و همیشه دنبال کوس زن های دوستام یا…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم محسنه من یه چن وقت بود با زنم سکس نداشتم به خاطر بحث و اختلافهایی که داشتیم نشده بود بکنمش خیلی حشری شده بودم یه روز صبح بعد از چند روز قهر که معمولا جفتمونم حشری میشیم سر کار بودم اونم رفته بود شرکتشون که با زنم شروع…
این داستان تقدیم به شما بلاخره دیه پسرم مهدی رو که با موتور تصادف کرده بود رو گرفتم. 283 میلیون پولش شد خیلی تو این راه زحمت کشیدم اما جالب اینه که آقا مهدی الان مرد شده پول دیه اش رو میخاد و میگه میخاد با سمیرا ازدواج کنه زحمتشو من کشیدم اگه آقای روح…