برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما سلام سن من 41 همسرم 39 قصد مسافرت و عشق و حال اساسی با خانمم داشتیم چون تو این سفر بچه ها همراه ما نبودن قرار گذاشتیم آنچه دلمون می خواست و تا قبل این نمیشد رو انجام بدیم زنم خیلی شوخ . خیلی آزاد و خیلی اهل حاله و…

  • این داستان تقدیم به شما من ۲۰ سالمه و خاطره ی شیرینی ک میخوام تعریف کنم‌مربوط به ۱۷ سالگیم میشه زمانی ک تو اوج بلوغ جنسی بودم و فوق العاده حشری و چشم‌چرون ، از دیدن فیلمای مختلف پورنی تا داستان های سکسی … من چون تنها پسر خانواده بودم همیشه مامانم و بابام منو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام . داستانی ک دارم تعریف میکنم کاملا واقعیه و مربوط به وسطای عیده . (یکم توضیحات زیاده شرمنده ) من آرش ۱۷ سالمه . هیکلم از اونجا ک بدنسازی کار میکنم خیلی خوبه و کیرمم معمولیه نسبت ب سنم خوبه . من ی خاله دارم ک‌ ۴۵ سالشه .…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان میخوام یکی از خاطرات نوجوونیمو بگم که یکبار برام اتفاق افتاد یک شیرینی خاصی برام داشت سال ۹۰ بود و من ۱۴ سالم بود ما یک خانواده سه نفری هستیم پدرم راننده آژانسه و مادرم خیاطه اسمش یاسمنه. مادرم ۴۱ سالشه و بابام ۴۵ بریم سر اصل مطلب…

  • این داستان تقدیم به شما باسلام من اسمم آراز هست الان ۲۹ سالمه. داستان ما برمیگرده به ۱۴ سال پیش اونموقع من ۱۵ سالم بود و زنداداشم با داداشم نامزد بود و زنداداشم از من ۳ سال بزرگتر بود ۱۸ سالش بود. قیافش اونقدر خوشگل بود که من از بچگی وقتی میدیدمش دلم می لرزید……

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم علی ۲۷ سالمه قدم ۱۸۱ لاغر و عینکی داستانی که میخوام براتون بگم از ۲ ماه پیش شروع میشه… من یه دختر خاله دارم به اسم شیدا که ۱۷ سالشه سفید مفید لاغر و چشم درشته با موهای مشکی چتری من خیلی وقت بود که تو کفش بودم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام هیچوقت نمیخواستم داستانم و تعریف کنم ولی با خوندن پیام ها به این نتیجه رسیدم واقعیت زندگیمو بگم. اسمم سینا سن 24. داستان من برمیگرده به زمانی که کلاس دوم راهنمایی بودم یه پسر خیلی خیلی خیلی شیطون و شر ولی در عین حال با دلی مهربون و پاک.…

  • این داستان تقدیم به شما سلام محمدم بعد از سکس اولمون مریم هر روز خونه من بود تا اینکه یه روز گفتم مریم پایه هستی بریم چت شهوتناک دنبال کیس ضربدری بگردیم مریم اولش گفت نه ما که نمی تونیم اعتماد کنیم انقدر رو مخش راه رفتم اونم قبول کرد.   بعدش رفتم کامپیوتر و…

  • این داستان تقدیم به شما من آدام هستم یک مُتَوَهِم. ツ سالها در تلاش برای رسیدن به تخیل بسیار جذاب سفر در زمان بودم چه تخیل شگفت انگیزی و هزاران تلاش بی ثمر برای ساخت ماشین زمان در جهان که صورت گرفت! و بسیاری جان هایی که در این مسیر پرحاشیه گرفته شد!! و نظرات…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم خاطره س، 31 سالمه و شوهرم 39 سالشه، 11 ساله ازدواج کرد یم قدم 173 سانته و وزنم 66 کیلو، تو نگاه اول لاغر و کشیده ام، اما باسن و پاهام توپر و قشنگه، چون ورزش میکنم اما سایز سینه هام 70 هست، شوهرم عاشق هیکلمه و سه…

  • این داستان تقدیم به شما داستان سکس گروهی گیتی من خیلی سکس دوست دارم و خاطرات جذاب زیادیم دارم ازش اسمم گیتی و کون و سینه ی پروتز شده ی بزرگی دارم اون روز با دوستم رفتیم دور دور که از یه پسره شماره گرفتم درشت بود و بدنساز شب ساعت ۱۱ زنگ زد گفت…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من رهاست و الان 33 سالمه اولین باره اینجا خاطره مینویسم خاطره که چه عرض کنم یه درد دل …   من سه تا خواهر دارم وخودم از همه کوچیکترم دوتا خواهر اول خیلی وقته شوهر کردن و رفتند تهران زندگی میکنن خواهر سوم از من رویا هستش…