برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما ماجرا برمی گرده به تابستون سال 95 مامان بزرگ من سنش بالاست و زمین گیر شده، واس همینم واسش پرستار میگیریم ک ازش مراقبت کنه و تر و خشکش کنه، اما چون پرستارایی ک کار اصلیشون اینه هزینه زیادی میگیرن، معمولا داییم میگرده و دخترا یا زنای بی بضاعت رو…

  • این داستان تقدیم به شما اسمم آرشه قد ۱۸۰ وزن ۸۲ سایز ۱۷ بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب تو چت شهوتناک با یه جنده تماس گرفتم پا داد و قرار گذاشتیم ساعتی ۲۰۰ میگرفت و کارش خوب بود بعد از سه دفعه که کردم موقع بیرون اومدن از خونه گفت فتیش هم هستم راستش…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم امیده 34 سالمه و اسم زنم فاطمه اونم 28 سالشه ما حدود 4 ساله ازدواج کردیم و زندگی خوبی داریم و هر روز به لطف اون اتفاقی ک واسم افتاد بهتر هم شده! از زنم بگم یه زن متوسط اندام درجه یک فول سکسی هر مردی می بینه …

  • این داستان تقدیم به شما اسمم سعید قد ۱۸۰و وزن ۷۲،دانشگاه ترمای اول بودم تازه وارد جو دانشگاه شده بودم و فقط هم مغزم دنبال دختر بود چون شنیده بودم تو دانشگاه خیلی راحت پا میدن و میشه راحت کرد،خلاصه ترم اولمون تو کف گذشتو ترم دوم تو یکی از کلاسا که استاد دونفر دونفر…

  • این داستان تقدیم به شما من شیما 29 سالمه اهل شیرازم و وزنم 126 کیلو قدم 173 و سینه هام 85 و یه کون تپل گوشتی دارم. اون موقعه ها که دانشجوی یزد بودم یه پسر اهل کرمان باهام دوست شده بود و خیلی احساسی بود و میخاست باهام ازدواج کنه تازه واسه خواستگاری هم…

  • این داستان تقدیم به شما چند سالی بود که تو مسجد محلمون کار دفتری انجام میدادم من از بچگی محجبه بودم و خیلی حواسم به اعتقاداتم بود ممکنه بپرسید پس الان پس تو این سایت چیکار میکنی خب دلیل نمیشه هر کس مو به مو به تمام دستورات دینی عمل کنه منم گاهی این سرپیچی…

  • این داستان تقدیم به شما هنوز هم که هنوزه برام اتفاقاتی که تو اون چهار روز افتاد عادی نشده ! و فکر نکنم روزی باشه که بهش فکر نکنم ! اسمم پرویز الان سن بنده 31 سال هست. داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به 16 سالگی من که یه پسری بودم زیبا رو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم بردیاست و می‌خوام ماجرای بهترین روز زندگیم‌و براتون تعریف کنم. روز آشنایی با ندا. یک سال پیش بود و یه بعد از ظهر بهاری که با رفیقم رفته بودیم بیرون یه چرخی بزنیم. تازه سوار ماشینش شده بودیم و داشتیم دور دور می‌کردیم که گوشیش زنگ خورد.…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان به خصوص گلستانیا. من یاسرم و 27 سالمه اهل گلستان داستانم بر میگرده به دوران 22سالگیم. من یه خاله دارم که شیراز زنندگی میکنن و پر جمعیتن چندتا دختر و چند تا پسر دارن که همشون ازدواج کردن. تو دخترا یه دخترشو خیلی دوس داشتم و…

  • این داستان تقدیم به شما داشتم او آئینه خودمو برانداز میکردم. ناصر با لباسی که برا بیرون رفتن اماده میشد اومد پشت سرم. خودشو چسبوند بهم یه دست محکم لای کونم کشید _ عشقم .امشب نوبت اون کون خوشگلته! با ناز سرمو برگردوندم _ این گلدون خوشگل امشب کمپلت ماله توووو عزیزم. از کون دادن…

  • این داستان تقدیم به شما یه درخاست دارم درخاست کیر من ابرو دارم بخدا الان ماه هاست ارزوی یه کیر دارم که جوانمرد باشه هم اون منو بکنه هم من کیرشو داشته باشم واقعا نمیتونم به هرکسی بگم کیر میخام یه شاکیر میخوام که تا ابد تا ته کونمو دارکوبی پودر کنه هر سایزی باشه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من گلرخ هستم 22 ساله با قد 181 و وزن 59 فاطمه هم اتاقیم هم 20 سالشه ، قدش تا روی شونه منه و بدن تو پر و خوبی داره ، موهاش رو شرابی رنگ کرده و همیشه از لنز سبز استفاده میکنه خب یه روز جمعه تو خوابگاه…