برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما حدودا 15سالم بود که اون اتفاق افتاد… اون روزا شور و هیجان خاصی تو خونمون حکم فرما بود آخه قرار بود واسه آبجی بزرگم خواستگار بیاد، البته ،نسرین قبل از اون هم خواستگارای زیادی داشت اخه لامصب هم خوشکله و هم خوش اندام و باریکی کمرش باعث شده درشتی سینه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. محمدم و اين داستانم مربوط ميشه با سكسي كه با زنداييم كردم.   اول از مشخصاتش بگم اينكه زنداييم تقريبا٣٦ سالشه و قدش معموليه قيافش خيلي خوشگله و سفيد سفيده و هميشه موهاشو بلوند ميكنه و سرموهاشو مشكي ميزاره و هيكل هم معمولي و وزنش متعادله و كونش هم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم الهه هست ساکن شیراز ۱۹سالمه قدم ۱۷۸وزنم ۶۷. زندگی ما همیشه پر از دعوا بود یا بین من و خونوادم یا پدرو مادر خیلی اذیت میشدم حتی کتک هم میخوردم بعد از چندوقتی یه مرد ۵۷ ساله پولدار به بابام گفت ک منو میخواد که باهاش ازدواج…

  • این داستان تقدیم به شما باسلام اسم من محمده دوست دخترم مهتاب تو یه پارتی باهم آشنا شدیم یه ده سالی ازم کوچکتره یه دختر بلوند مانکن دوس داشتنی بعد اینکه شددوس دخترم من خیلی دوسش داشتم ولی عاشق سکسم هات هات مهتابم زیاد میپیچوند حتی سرسکس بارها قهرکردیم به دوماه شش ماهم رسید قهرمون…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. این اولین داستانیه که توی این سایت میزارم. من سارا هستم و بیست و یک سالمه ولی این داستانی که میگم مال چهارده سالگیمه…   مشخصات ظاهریم: قد بلند با وزن متوسط. مو هام اون موقع کوتاه پسرونه بود. داستان از اینجایی شروع میشه که یه روز توی مدرسه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام داستانم راجع به همسایمون آقا محمود هست که چند وقته با همیم…   من افسانه هستم چهل ودوسالمه متاهلم و یک پسر و یک دختر دارم، شوهرم کارمند یک شرکت خصوصیه و صبح تا شب سرکاره، بچه هام هم اکثرا یا دانشگاه هستن یا کلاس من بیشتر تنهام تا…

  • این داستان تقدیم به شما من سعید هستم و ۲۱ سالمه. داستانی که می خوام تعریف کنم درباره خودم و خواهر ۱۷ سالم ساراست. اول از همه بذارید درباره سارا بهتون بگم، اون چهره متوسط و نسبتا خوبی داره اما هیکلش واقعا خوبه و با توجه به اینکه نوجوانه هنوز کون و ممه های بزرگی…

  • این داستان تقدیم به شما این داستان در واقع خاطره ای هست از اولین تجربه من از رفتن به یک براثل یا همون جنده خونه خودمون من خارج از ایران زندگی میکنم حالا کدوم کشور مهم نیست مدتی بود که بد جوری به سرم زده بود تا به یکی از این براثل ها سری بزنم…

  • این داستان تقدیم به شما من یه پسر 18 ساله سفیدم باقد متوسط و لاغرم هستم.موهامم بلنده و کج مندازمشون رو پیشونیم… من تو یه آپارتمان زندگی میکنم. خیلی وقت بود که پاکبان (نظافتچی) ساختمون برای نظافت نمیومد.برای همین مدیر ساختمون یه کس دیگه رو استخدام کرد. یه روز که داشتم میرفتم سوار آسانسور شم…

  • این داستان تقدیم به شما من در زمستان سال 82 از کرمانشاه داشتم میرفتم شمال ویلای پسر داییم تو رامسر نزدیکی های نرسیده به آبگرم قزوین ماشین رهگذری خراب شده بود هوای سرد راننده دست بلند کرد وایسادم هر چه کردیم روشن بشو نبود زن و شوهر جوانی بودند که خانمه خیلی سردش بود گفتم…

  • این داستان تقدیم به شما هوا خیلی سرد بود احساس میکردم پاهام بی حس شدن کف کفشهام سوراخ بود برف به داخل کفشم راه پیدا کرده بود نای راه رفتن نداشتم اتوبوس لعنتی نمیومد از طرفی کارم دیر شده تمام حواسم پیش حسین اقا بود میدونستم وقتی برسم کارگاه باید منتظر غرغرهاش باشم ،دیگه واقعا…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من امير حسين هستم كه همه امير منو صدا ميزنن ولي تو شناسنامه معين اسمم خيليم كيريه كه به معين بگي اميرحسين ولي از بچگي اين جوري بوده من الان ١٨ سال دارم و تقريبا ١ ماه ديگر ميشه ١٩ قدم متوسطه و يكمي شكم دارم و پوستم هم…