این داستان تقدیم به شما کون دادن مهدی سلام من مهدی هستم رنگ پوستم سفیده صورتم مثل ژاپنی ها هست همه بهم میگن مهدی ژاپنی، میخام ماجرای کون دادنم رو براتون تعریف کنم نزدیک غروب بود خیلی دلم گرفته بود سمیرا منو تنها گذاشته بود سمیرا دوست دخترم بود که توی کانال تلگرام باهاش آشنا…
این داستان تقدیم به شما منم زنداداشمو تو یک شب مهتابی یواشکی رفتم بسترشو گاییدم اول فکر کرد شوهرشه بعد تا فهمید منم خودشو زد خواب و دفعه اولش تا رد کردم کوسش ارضا شدم چند دقیقه دیگه با سینه هاش ور رفتم باز کیرم راست شد البته راست بود چرخید دمرو خوابید باسنشو داد…
این داستان تقدیم به شما خودم 30 و زنم 28 سالشه و حدود 6 سالی میشه که با هم ازدواج کردیم و زندگی خوب و راحتی داریم . زنم واقعا خوشگل و سکسی با پوستی سفید و سینه های 75 ران های توپر و گوشتی . تو منطقه پاسداران تهران زندگی میکنیم و اوضاع مالیم…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من خیلی چیارو امتحان کردم ولی تنهای چیزی ک زندگی منو همسرمو عشقولانه کرد و هیجان خوبی ب زندگیمون داد سکس بود اونم ب نوع فیتیش خودمون داستانم شاید یکم طولا نی باشه ولی خوب دوس داشتم بنویسم اخه ارزش قائلم واسش سعیدم ۲۸ مشهد خانمم ۲۶ سالش…
این داستان تقدیم به شما از وقتی بچه بودم روی پای خودم ایستادم مادرم که از پدر معتادم جدا شده بود و ازدواج کرد. بابام هم چند سال بعد اوردوز کرد من هم پیش عموم بزرگ شدم ولی اصلا با زن عموم نساختم بخاطر همین از همون دبیرستان شاگرد یه آهنگری بودم و تو همون…
این داستان تقدیم به شما من تو یه خانواده پنج نفری تو قم زندگی میکنم من و برادرم علی و دو تا خواهر به نام مهدیه و مینا که مهدیه ازدواج کرده و من و برادر بزرگم و مینا به همراه مادرم زندگی میکنیم داستان از اونجا شروع شد که پنج سال پیش با داستان…
این داستان تقدیم به شما اون روز صبح وقتی از خواب بیدار شدیم دیدم هنوز اثر دارو وجود داره حتی بعد پنج بار سکسی که با مینا داشتم آخه اصرار یه بار دیگه باهاش سکس داشته باشم اما من فقط با مالیدن سینه و خوردن کسش ارضاش کردم و کل مسیر اصفهان شیراز دستم لای…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه پارسا هستم و ١٨ سالمه .داستاني كه ميخوام تعريف كنم مربوط به سكس با مامانم ميشه .مشخصات من چيز عجيب غريبي نيست قدم معمولي قيافه هم معمولي كيرم ١٦ سانت هست و كلفتيشم بدك نيست.يه خواهر دارم كه شوهر كرده و سه سالي هست كه خونه تنها…
این داستان تقدیم به شما نوجوون که بودم خونه مون که حیاط دار بود رو خراب کردیم که آپارتمان بسازیم و هرکدوم از داداشا یه آپارتمان برداریم. طبق معمول یه کارگر داشتیم که شبا هم نگاهبانی میداد که مصالح رو ندزدن. دهاتی بود، 24 سالش اینطورا بود. قد نسبتا بلند و خصوصا شونه های خیلی…
این داستان تقدیم به شما اسمم مهرداده رشتم معماریه خاطره ای میخام بگم برمیگرده به دوران کاردانیم ی دختره بود به اسم الهه تو یه دفتر خدمات مهندسی کار میکرد کارای طراحی دانشگامو میدادم برام انجام میداد دیگه تقریبا صمیمی شده بودیم ولی رابطه ای نداشتیم ی روز زنگ زد بهم گفت ی کاری میتونی…
این داستان تقدیم به شما سامی ام بیست سالمه از تهران چند روز پیش رفته بودم پردیس زندگی صادقیه فیلم ماجرای نیمروز رو ببینم قبل از شروع فیلم دو تا دختر کنارم نشسته بودن و با عشق راجع به فیلما صحبت میکردن . حواسم بهشون نبود و سرم تو گوشیم بود یکم که نگاشون کردم…
این داستان تقدیم به شما مگه تقصیر منه؟ برید یقه ی اونی که مقصره رو بگیرید. روزی صد تا دزدی و اختلاس میشه به هیچ کدومشون کار ندارین، حالا رو به روی من نشستی میگی چرا حالو روزم اینه؟ 35 سال زندگیمو واست تو یک ساعت تعریف کنم که تو چند دقیقه قضاوتم کنی یا…