برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما سلام من امیر هستم و میخوام یکی از خاطره هامو براتون تعریف کنم. یه روز سرد پاییزی بود. از خونه ی دوستم در اومدم. هوا سرد و بارون شدید بود. بدو بدو رفتم تا ماشین و سوار شدم.. همینطور داشتم میرفتم تو ترافیک روون که دیدم یه خانوومی کنار خیابون…

  • این داستان تقدیم به شما من از 14 سالگی #زنپوش هستم . تمایل به زن بودن داشتم و دارم . این حس رو تو همون سن در خودم پیدا کردم . 23 سال هست که دارم با خودم #پنهانی زندگی میکنم . از این 23 سال 18 سال رو با بهترین دوستم گذروندم . اون…

  • این داستان تقدیم به شما سلام،من صبا الان ۱۸ سالمه سه سال پیش بخاطر حال و هوای بچگی و یا کنجکاوی وارد یه رابطه عاشقانه شدم ،رضا ۲۴ سالش بود و توی یه دفتر میکس و مونتاژ فیلم کار میکرد ، مدتها با هم رابطه داشتیم ،اوایل فقط با هم بیرون میرفتیم و من توی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم لیداست. 17 سالمه. میخوام جریان اولین سکسمو با دوست پسرمو بگم براتون.. من و آرین الان 2 ساله که با همیم..خیلی هم دوس داریم همدیگرو ولی تصمیم گرفته بودیم که تا قبل ازدواج کاری نکنیم. یعنی پردمو نزنه.. ولی میدونین خیلی #سخت بود برام . هدف اصلی سکس…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان عزیزم، فربد هستم 18 سالمه و میخام ماجرای کون دادنمو براتون بگم. داستان ازونجایی شروع میشه که من 16سالم بود و بسیار بیبی فیس و سفید و کون تپلی داشتم و همین شده بود دردسر و توی مدرسه همه بهم چشم داشتن منم خدایی خسته شده بودم. یه…

  • این داستان تقدیم به شما یه روز با رفیقم که خیلی خوشگله قرار گذاشتیم بریم شمال هم یه دوری بزنیم هم یه کصی بکنیم تو راه سیگاری زدیم و چت کردیم حسابی انقد چت بودیم که کص میگفتیم و می خندیدیم تو همین عالم چتی هوس کردم رفیقمو بکنم دیدم جووون چه کردنیه لامصب کیرم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان   من ۳۳ سالمه و این خاطره مربوط به دوسال پیشه من شغلم آزاده و یه دوره رفتم ماساژ رو یاد گرفتم و آگهی ماساژ دادم ویژه آقایان یه روز یه خانمی پیام داد که ماساژ میخاد واز کارش خیلی خسته است من هم گفتم جای…

  • این داستان تقدیم به شما با صدای عمه ام موهای کمرم بلند شد و یه لرزه ی خفیف تو تمام عضله هام احساس کردم. وحشتزده حس کردم که عضله های گردن و شونه هام قفل شدن! این اواخر سر همه چی اینجوری لرز میوفتاد به تنم. خدایا! قرار بود قیامت به پا بشه! -داییش! داییش!…

  • این داستان تقدیم به شما من #حس بى ناموسى شديدي #بهم دست ميده ابجيمم هى نگام ميكنه ميبينه همينجور كيرمو ميزنم #توش تخمم نيس با چشاش ميگه اين ديگه عجب بيناموسيه از بچگی از کون میکردمش ، هروقت میخواستم با شوق و ذوق بهم میداد تا اینکه به مامانم گفتم با خواهرم رابطه دارم و…

  • این داستان تقدیم به شما داریوش هستم الان ٣٢ سالمه حدود ده دوازده سال قبل داداش بزرگم ازدواج كرد با یكی كه من تا اون موقع ندیده بودمش.روز اولی كه دیدمش برام یه دختر عادی بود مثل بقیه،زمان گذشت تا من رفتم خدمت سربازی و خدمتمو تموم كردم،تو این سه چهارسال كه گذشته بود منو…

  • این داستان تقدیم به شما داستان مال ۸ ماه پیش تقریبا و این مهرناز خانوم داستان ما تو اینستا یه استوری گذاشته بود ک گروه زدیم هرکی دوس داره جوین شه منم از سر بی حوصلگی جوین دادم داستان شروع شد از خودم بگم قدم بلند نیست زیاد برای یه پسر ۱۷۸ و اینا حدودا…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم علیه ۲۴ سالمه و بر خلاف خیلیا ک سیکس پک و قد ۱۹۰ دارن ی پسر معمولی با ۱۷۰ قد و لاغرم فقط ی کوچولو قیافم خوبه داستان از وقتی شروع شد ک من یه مغازه با کل وسایلش اجاره کردم و شروع ب کار کردم خواهر زاده…