برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما مدتها بود تصمیم داشتم تنهایی برم سفر .بالاخره شرایط فراهم شد و برای اولین بار رفتم کیش . تجربه ی فوق العاده ای بود چون کلی داستانهای جدید و لذت بخش واسم اتفاق افتاد ‌. تنها رفته بودم کنار ساحل و داشتم از قدم زدن لذت می بردم و مردمو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من آرش هستم و الان 33 سالمه. خواهرم مستانه 28 سالشه. (خانواده ما چهار نفرست و فقط من و مستانه ایم) من از وقتی که مستانه 5-6 سالش بود و من تازه با سکس کمی اشنا شده بودم به خاطر همین اونو همیشه میشوندمش رو کیرم و لذت…

  • این داستان تقدیم به شما ۴ سال پیش بود نهم میخوندم ۱۴ سالو چند ماه بودم اون موقع رو بدنم یدونه مو هم نبود ی دوست کشتی گیری داشتم که بدنش خیلی لاغر و بی مو بود منم دوست داشتم کشتی کار کنم که دوستم بهم میگفت من بهت یاد میدم بعد منم از خدام…

  • این داستان تقدیم به شما سلام این داستان مربوطه به سال 90 . من امیر هستم . اون موقه 20 سالم بود. با یکی که همسایه هامون بود سکس میکردم . البته متاهل بود هر وقت که زنش نبود باهام هماهنگ میکرد میرفتم پیشش . البته اینم بگم کونم تنگ بود و زیاد نمیدادم. رحمان…

  • این داستان تقدیم به شما سلام  من اسمم علیه و18 سالمه این خاطره برمیگرده به تابستان سال گذشته که خاله و پسر دو سالش اومدن اردبیل.   خونه ما و مادربزرگم اینا تو اردبیل هست و این خالم تو تهران زندگی می‌کنه شوهرش نظامیه و بیشتر تو ماموریت هستش. من یه خاله دارم و اونم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام این داستان برمیگرده به سال ۹۱ که من ۱۴ سالم بود ما رفتیم روستامون تعطیلات بود چند روزی بمونیم پدربزرگ و مادربزرگم اونجا میمونن کل سال خلاصه رسیدیم روبوسی و اینا پدر بزرگم یعنی پدر پدرم مادرمو بغل کرد روبوسی اولین بار بود صمیمیت پدربزرگمو میدیدم با مادرم اسم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام خدمت تمام دوستان . از اونجایی که خود من از دوران دبیرستان تا الان نزدیک 10سال داستانای شهوتناک رو دنبال میکردم همیشه تو این فکر بودم که یه بارم تجربه خودم بزارم تو سایت اما از اونجایی که اونا خیلی معمولی و عرف بودن از این کار صرفنظر کردم.…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من اشکان هستم 32 متاهل از اصفهان دوسال پیش ازدواج کردم خانمم مینا 28 سالشه . خانمم4 تا دختر دایی داره که خیلی باهم جیک تو جیکند مهناز که زن داداشش هم هست متولد 1358 سارا1361 . سیما1364 و ساناز که مجرده هنوز 1369 چند وقت بعد عروسی که…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من فربد هستم ۳۹ سالمه ، ما تو یه ساختمان ده واحدی ساکن شدیم که بعد از اینکه اسباب کشی کردیم با مدیر ساختمان هم اشنا شدیم ، مدیر اسمش نادر هست ، کم کم که زمان گذشت بیشتر و بیشتر با همسایه ها اشنا شدم و با…

  • این داستان تقدیم به شما منو مهدی خیلی باهم راحت بودیم،تویه اکیپ بودیم ولی یجورایی همیشه باهم بودیم یه روز با اکیپ قرار سفر گزاشتیم با ماشین من دو روز بریم شمال ۶ ۷ ساعتی تو راه بودیم وسطای راه خواهر دوستم بهش زنگ زد که رسیدین یا نه همین که صداشو از تلفن شنیدم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من خیلی زود با اولین کنکورم دانشگاه قبول شدم اواخر شانزده سالگی دانشجوی یزد بودم و یه دوست دختر خوشگل و خوب داشتم اما باهاش سکس نکردم حتی وقتی اومد تهران و رفتیم خونه پسر عموم. بعد پنج ترم کاردانی گرفتم و کارشناسی کرمان قبول شدم روزای اول کلی…

  • این داستان تقدیم به شما شش یا هفت سالم بود که خونمون رو عوض کردیم و رفتیم به یک #آپارتمان.واحد رو به رویی یه خانواده شش نفری بودن: زن و شوهر ،۳تا دختر و یه پسر ده ساله. این پسر یک وحشی به تمام معنا بود. خواهراشو کتک میزد( با اینکه ازش بزرگتر بودن)، از…