این داستان تقدیم به شما کس ناز مهسا زن عموم سلام اسم من آرشه ۱۸ سالمه این داستان مربوط میشه به اولین سکس من با مهسا زن عموم اول بگم این داستان واسه ۴ ماه پیشه من عمو و زن عمو زیاد دارم ولی با یکی از عمو هام خیلی جورم اسمش سعیده اسم زنش…
این داستان تقدیم به شما سمیرا خواهرم بعد ازاینکه سر خواستگارش توروی همه ما ایستاد ی جورای همه ازش فاصله گرفتیم بجز مادرم چند وقت پیش از مادرم شنیدم با همسرش مشکل داره خودمو راضی کردم بهش زنگ زدم خیلی خوشحال شد تعارف کرد برم خونش نپذیرفتم ولی رفتم اداره بهش سرزدم اون موقع سمیرا…
این داستان تقدیم به شما چند سالی میشود ازدواج کرده ام، اما همیشه یه چشمم روی خواهر زنم بود که به سن جوانی میرسید، چشماش و لبهاش خیلی حشری بود، هر وقت به چشمش نگاه میکردم دیوانه میشدم، هر وقت با زنم سکس میکردم چشمام را میبستم به خیال اینکه دارم خواهر زنم را میکنم،…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من #حمیدرضا هست ۲۹ سالمه و متاهل هستم دو سالی هست که ساکن #کرج شدم و اونجا تونستم خونه بخرم ، اپارتمانم تو یه مجتمع ۱۶ واحدی ، یک سال اولی که اونجا ساکن بودم تقریبا همه چیز میشه گفت خوب بود ولی با یکی از همسایه ها…
این داستان تقدیم به شما سلام این قضیه که میخام بگم مال چندین سال پیشه حدودا دورو بر ۷ یا ۸ سالم بود.مدرسه ابتدایی میرفتم.چن وقتی بود که یه زن که پیرهم بود یعنی حول وحوش ۵۰ یا پنجاه و اینا بوداومده بود محلمون و مغازه باز کرده بود.مغازه سبزی فروشی و میوه و اینا…
این داستان تقدیم به شما شش سالم بود که اولین رابطه جنسی تجربه کردم به این صورت که پسر همسایه که شاید بیست ساله بود به بهانه نشون دادن کبوتر منو برد خونه شون و یواش یواش شروع کرد به ور رفتن با من! انگشتم میکرد و کونم می مالید و من حالیم نبود که…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من اسمم زهراست 26 سالمه حدودا شیش ساله ازدواج کردم و شوهرم رو خیلی دوست دارم هنوز بچه دار نشدیم وخیلی هم علاقه مند نیستیم. اولین بار که با شوهرم رفتیم خونه مادر شوهرم خانواده برادر شوهرم هم اونجا بودن. خانواده علی(شوهرم) فقط یه نوه دارن و اون…
این داستان تقدیم به شما سلام من زهرا هستم نرس یا همون #پرستار، از موقع شیوع کرونا بیمارستان امام رضا (یا همون #رضا #انگوری) محل قرنطینه بیماران کرونایی شد که متاسفانه من همین جا کار میکنم ماجرا از اونجا شروع شد که وقتی علایم کرونا رو در خودم دیدم (که البته بعدها فهمیدم یه سرما…
این داستان تقدیم به شما من اسمم امیره و اسم زنم #ثریا . من ٣٠ سالمه و ثریا ٢٦ سالشه و دو ساله ازدواج كردیم. من یه برادرخانم دارم اسمش بهنامه و ١٨ سالشه. یه روز شهریور بود تصمیم گرفتیم بریم #ابگرم لاریجان. بهنام رو هم خودمون بردیم. وقتی رسیدیم یه سوییت اجاره كردیم كه…
این داستان تقدیم به شما سلام خدمت دوستان من حسینم 33 سالمه خانمم پریسا30سالشه 5ساله ازدواج کردیم برادرزنمم 43 سالشه 3 تادختر داره… دو سال پیش خونه برادرزنم بودیم خانمم صدام زد توی اتاق دیدم کنار نگار برادرزاده بزرگش نشسته نگار واقعا خوشگله مخصوصا با ارایش اون موقع 16سالش بود دیدم سرش پایین گفت…
این داستان تقدیم به شما پروین هستم میخوام داستانم رو براتون تعریف کنم منو رامین پونزده ساله ازدواج کردیم و دوتا بچه داریم و تو این مدت هیچی از عشق و دوست داشتن نفهمیدم از بس که شوهرم به فکر پول بود و کار تا اینکه شش ماه پیش تصمیم گرفتیم یک مدت از هم…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان اسم من فرهاد هست ۳۵ سالمه و همسرم شادی جون ۳۳ سالشه ، خب داستانم در مورد #فانتزی #کاکولدی هست . من قبل از اینکه ازدواج کنم این فانتزی را داشتم و دوست داشتم با زنی ازدواج کنم که اونم از این فانتزیها خوشش بیاد ، پیدا کردن…