این داستان تقدیم به شما مهران 35 ساله از تاکستان قزوینم ساکن قزوین تقریبا همزمان با من برادر بزرگ خانمم با دختری زیبا از تهران ازدواج کرد من تو عروسی بخاطر ماموریتی که داشتم موفق نشدم شرکت کنم بعد از دو ماه پاگشا اومدن خونه ام که حالا به قزوین اومده بودم موفق به دیدنش…
این داستان تقدیم به شما 28 ساله بودم با زیباترین دختر دانشگاه ازدواج کردم فامیلی داریم دو برادرن در المان زندگی می کنن ایمیل فرستاد تبریک گفت عکس خودشو زنشو نیمه سکس برام فرستاد فکر کردم دوس دخترشه گفتم عجب دافیه گفت زنمه ولی دوس دارم ایران اومدم بدم بکنی تا بدونه کیر ایرانی یعنی…
این داستان تقدیم به شما سلام من سارا ۳۴ سالمه قد ۱۶۷ و وزن ۶۰ کیلو سینه هام ۸۵ و کمر باریک و باسن گردو بزرگی دارم و شغلم پزشکی ، یه بار یه مریض داشتم که برای انجام عمل زیبایی پیش من مراجعه کرد وقتی وارد اتاق ویزیت شد برق و تو چشماش دیدم…
این داستان تقدیم به شما سلام بابک هستم 24 ساله لیسانس خواهرام تهران و کرج هستند برادر بزرگم سیاوش اشتهارد و اون یکی سیامک در ده خونه پدری میشینه ده ما تازگی ها مرکز بخش شده از خودم بنویسم پسری هستم خیلی زیبا بلوند قدم 190 بدون برآمدگی شکم کمر باریک باسنم هر که از…
این داستان تقدیم به شما سلام امیر هستم۱۹ ساله از اردبیل میخوام داستان سکسم با خواهرم رو براتون تعریف کنم خودم هیکل و قیافه معمولی دارم تو یه خانواده ۵ نفره زندگی میکنم برادر بزرگم که ازدواج کرده و به خاطر شرایط کارش تهران زندگی میکنه و یه خواهر دارم که ۲ سال از خودم…
این داستان تقدیم به شما تابستان سالی که گذشت خواهرم ماهرخ بچه اش دنیا اومد چند روزی مامانم خونه خواهرم بود منم قزوین دانشگاه آزاد ترم جبرانی گرفته بودم نشد برم به خواهر و نوزادش سری بزنم ترم تابستانیم تموم شد حدود 15 روز از زایمان خواهرم گذشته بود رفتم دیدنش پسر کوچولوشو دیدم ماهرخ…
این داستان تقدیم به شما سلام من نیلوفرم ۲۸ ساله داستانی که می خوام بنویسم مال چند ساله پیشه ولی چون بهترین سکس زندگیمه هیچ وقت یادم نمیره، اون موقع ساکن تبریز بودم و برای انجام کاری قرار شد برم تهران که پسر عمه ام با دوستش نیما اومدن فرودگاه دنبالم، تا حالا نیمارو ندیده…
این داستان تقدیم به شما سلام هانیه هستم لیسانس شیمی داروخونه کار می کنم 25 سالم هست امروز با شوهرم رفتیم باغ دوستش حدود یک ماه بود که سکس نداشتیم البته منصور نمیتونست بکنه هر شب بهانه و دعوایی و مثل اینا میگرفت میخوابید دوستش ابراهیم را دو بار دیده بودم خیلی معلوم بود حریصه…
این داستان تقدیم به شما سلام نوشین هستم متاهلم و دوتا بچه دارم سی و هشت سالمه شوهرمم چهل سالشه خیلی هم باهم خوبیم یک همسایه داریم به اسم علی اقا که زن و بچه داره و اتفاقا باهاشون رفت و امد هم داریم یک مدت میرفتم باشگاه تا بدنم روفرم بمونه یک روز ظهر…
این داستان تقدیم به شما من محمد هستم بالای ۴۰سنمه هیجده ساله هم متاهلم بدون اغراق کیرم بدجور کلفت وگندس وخودمم شهوتی یکشب درمیون باید یکنم اگه نکنم شق دردو دیگر مسایل برا هینم بدنم لاغره بگذریم داستان منم گاییدن تک تک فامیل های زنمه بدجور کوس تشریف دارن وچون زنم کردن منو براشون تعریف…
این داستان تقدیم به شما من سامان هستم 33 سال یک رفیق قدیمی داشتم که حدود 10 سال خبری ازش نبود. اتفاقی توی نمایشگاه ساختمان دیدمش. کلی ذوق کرد و منو باغش دعوت کرد. فرداش بهش زنگ زدم و گفتم که من با همسرم میام. کلی استقبال کرد. حدود ساعت 7 عصر برای رفتن آماده…
این داستان تقدیم به شما سلام محسن هستم خیلی #شهوانی هستم 19 سالمه زنداداشم 32 سالشه اسمش اناهیتاست 160 قد 70 کیلو وزن با سينه های 80 و کون خیلی بزرگ همیشه دید میزدمش و اگه میشه کیرمو یه جوری که شک نکنه میمالیدم رو کون بزرگش یه بار که داداشم رفته بود کیش ماموریت…