این داستان تقدیم به شما سلام اسم من هلیاست و ۲۶ سالمه.این داستانی که میخوام براتون بگم برمیگرده به سه سال پیش که حدودا ۲۳ ساله شده بودم… مامان و بابای من از هم طلاق گرفته بودن و بخاطر اینکه مامانم از لحاظ روحی لیاقت داشتن فرزند نداشت و فقط داد و جیغ سرم میزد،…
این داستان تقدیم به شما سلام امیر علی هستم 23 ساله از یکی از بخشهای اردبیل دانشجوی رشته علوم انسانی پیام نور قدبلند و کشیده با تیپ معمولی ولی جاذبه خوبی برای زن ها دارم زبانم خوب می چرخد و میگن مار را از لونه می کشه بیرون پدر مادرم پیرهستند مامانم خونه داره پدرم…
این داستان تقدیم به شما درود وقت بخیر، اسمم آرمان ِ ۳۷ سالمه اهل و ساکن اصفهان هستم، مهندسم و توی یه شرکت دولتی شاغل هستم، قدم ۱۸۱ سانت هست و چون ورزش میکنم هیکل متوسطی دارم ،شکل و شمایل و صورتم هم ای نسبتا خوبه زمان دانشگاه ( توی یکی از دانشگاه های اصفهان…
این داستان تقدیم به شما من مهشید ۳۳ ساله و همسرم آرش ۳۹ ساله ۱۲ ساله که ازدواج کردیم و با وجود تمام مشکلاتی که داشتیم ولی هیچکدوم تو سکس برای هم کم نزاشتیم و همه جوره و همه وقت پایه همدیگه بودیم و دوتامون تو سکس داغ داغ هستیم تو این دوازده سال یه…
این داستان تقدیم به شما سلام. من کتی هستم. 28 ساله. می خوام خاطره یکی از همجنسبازیهامو براتون تعریف کنم. توی یکی از سایت های دوستیابی به عنوان بادو عضو بودم. به ی دختری به نام سحر پیام دادم و با هم حرف زدیم و عکس کوس و سینمو بهش نشون دادم. راجع به سکس…
این داستان تقدیم به شما سلام اسمم بردیا است مامانم سپیده تو 9 سالگی چون بابا و مامانش تو تصادف می میرند پیش عمویش بزرگ میشه زن عموی بد جنسش 13 سالگی مجبوری میده شوهر تا برای دختراش راه باز بشه اخه مامانم زیباییش بی نظیر بوده و هست الان که 35 سالشه با یک…
این داستان تقدیم به شما سلام مرتضی هستم 25 ساله از نازی آباد تهران و به خاطر کیر کلفتی که دارم که همیشه از زیر شلوار معلومه بهم میگن مرتضی برجسته. تابستانی که گذشت داداشم که 30 سالشه با دختری 23 ساله بسیار زیبا کاملا غریبه با تناسب اندامی خیلی عالی ازدواج کرد از خواستگاری…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان، کتی هستم 28 ساله از تهران. امروز می خوام خاطره سکس با یکی از دوست پسرهامو به نام پژمان براتون تعریف کنم. درست 10 سال پیش توی فرودگاه دوبی در امارات متحده عربی دیدمش. پژمان از یک سفر کاری از چین بر میگشت و من از آمریکا به…
این داستان تقدیم به شما سلام امیر حسین هستم ۲۱ تهران یه چهره کاملا معمولی دارم و قد بلند من یه دختر عمو دارم که ۳ سال ازم کوچیک تره و از بچگی هم بازی بودیم و همیشه بهش حس خواهری داشتم تا این که این اواخر هی بهم گیر میداد و نمیزاشت باهاش شوخی…
این داستان تقدیم به شما سلام حبیب هستم از خرم اباد 22 ساله خیلی رشید و هیکلی زنداداشم مریض بود داداش نبود بردمش دکتر دکتر فکر کرد زنمه کلی باهاش لاس زد گفت خانمت را ببر پیش زنان زایمان واژنش و رحمش مشکل داره ادرس دکتری را داد و نامه ای سفارشی نوشت که مریض…
این داستان تقدیم به شما زمستان 82 بود از جزیره کیش رسیدم تهران خواهرم سفارش بندانداز و اپی لیدی داده بود دیدم قیمتش مناسبه دو جفت خریدم و مقداری سوغاتی برای بچه هاش و مامان و خواهر کوچکم که 10 سالش بود ساعت 22 بود داشتم اماده بشم برم با اتوبوسهای مسیر قزوین سوار شم…
این داستان تقدیم به شما سلام سی شهریور 89 بود وسطای هفته بود یادمه رفتم خونه زنداداش داداشم شیراز بود بخاطر طلبی که از یک شرکت پل سازی داشت رفته بود مونده بود بگیره بیاد زنداداش تازه پنج ماهه حامله بود هنوز هیچ شکمش تغییر نکرده بود شایدم بخاطر قد بلندش معلوم نبود میدونستم تو…