برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما هنوز سکسمون شروع نشده بود که مهدی ارضا شد و کیرش شل شد و از کصم بیرون اومد. بهش گفتم: این چه وضعشه که گفت: دیگه چقدر میخوای سکس کنیم خب بسه نیم ساعته داریم سکس میکنیم. منم با عصبانیت گفتم: ببخشید که بیست و پنج دقیقه فقط با کیرت…

  • این داستان تقدیم به شما نادیا هستم یه خانوم متاهل ۳۰ ساله با اندام معمولی اما باسن درشت که به چشم میاد . اسم همسرم امیده . امید کارمنده و توی اداره اش یه همکاری داره به اسم مهدی که اونم متاهله و اسم خانومش نگاره …   ما با مهدی و نگار رفت و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم امیره و ۲۶ سالمه. چند ماه پیش با یه خانم به اسم مریم اشنا شدم که ۴۰ سالش بود. یه زن سفید و گوشتی با سینه های ۱۰۵ تاحالا تو عمرم سینه به این خوشگلی و جذابی ندیده بودم. مریم ازدواج نکرده بود ولی تا ۳۵ سالگی…

  • این داستان تقدیم به شما شهریور ماه سال گذشته از محل کارم واسم قرعه مشهد در اومد منم اومدم خونه به خانمم گفتم، قرار شد پدر و مادرم رو هم با خودمون ببریم.رفتم بلیط قطار رفت و برگشت گرفتم و خلاصه رفتیم مشهد و چند روز اونجا موندیم ،زیارت و گردش و خرید سوغاتی و…

  • این داستان تقدیم به شما کیانوش آخرین کارتن رو هم بالا آورد و رو بقیه وسایل گذاشت و یه صندلی پیدا کرد و خودشو روش انداخت و نشست و گفت: آخ مردم از خستگی، آخه مگه خونه قبلی چش بود که گیر دادی بیاییم اینجا؟ منم در حالی که یه لیوان آب خنک به دستش…

  • این داستان تقدیم به شما وقتی یه مدت سکس نداشتم تمام سلولهای بدنم ازم تقاضای کیر میکردن،خب من یه دختر سبزه و بسیار شهوتی ام! حالا سبزه بودن چه ربطی به شهوتی بودن داره؟؟ میگن سبزه ها آتیش شهوتشون بیشتره. حالا شما بمن بگید این درسته یانه؟! بگذریم… یه روز که کخِ کیر افتادِ بود…

  • این داستان تقدیم به شما یازده ساله بودم همراه زن داداشم شهین از روستایی در زنجان به شهر می رفتیم شهین ۱۷ ساله بود و بخاطر تایم پزشکی باید روز معینی مراجعه می‌کرد بابام پیر بود و توان اومدن نداشت داداشم هم اهواز در شرکتی کار می‌کرد مادرم اجازه مرخصی منو گرفت همراه شهین کرد…

  • این داستان تقدیم به شما ادمین: فحش دادن زیر کوصتان‌ها کاملا آزاد می‌باشد. *** سلام اسم من حسینم ۲۱ سالمه کیرم ۲۰ سانته و کلفته و میترا هم همسایمونه حدود یک و هفتاد پنج قدشه و حدود ۳۵ سالشه این سفیده کون بزرگ و کسش که نگم براتون . من خیلی تو کفش بودم و…

  • این داستان تقدیم به شما اوایل بهمن ماه بود چند ماهی از ازدواجم با حامد می‌گذشت هنوز دانشجوی پیام نور هستمم قرار شد بریم شمال با عمویم ( من از بچگی میگم عموجون) تماس گرفتم میخوایم بیایم شمال خوشحال شد گفت خوش اومدین بیاین تنهام پرسیدم زن عمو کجاست ؟ گفت تهران بازم گفتم چطور…

  • این داستان تقدیم به شما دختر باجناقم اسمش یلداست مدتی در جزیره خارک بخاطر ماموریت شوهرش دور از همه ما بود چند روز پیش میاد تهران کرج منم خونم تهرانه ولی باغی در کرج دارم تلفن کرد که خالم خونه است گفتم اره خبر داد شب یلدا میاد خونه ما اسمش فاطی است یک داف…

  • این داستان تقدیم به شما خیلی وقت بود شهلا رو تو خیابون میدیدمش. همیشه اتفاقی و تصادفی جلوم سبز می شد. با اینکه سنش از من خیلی بالاتر بود، ولی چهرۀ خیلی سکسی و جذابی داشت. شاید مردای دیگه اونو شبیه یه زن معمولی میدیدن: بدون آرایش و بدون لباسای چسبان؛ ولی من که به…

  • این داستان تقدیم به شما لذتی که هرگز تکرار نشد… سال ۹۴ در یکی از روستاهای توابع اشکورات شمال سمت مرزی استان قزوین تو خونه‌ی ویلایی دو طبقه که طبقه پایین چندین اتاق و انباری و غیره داره همه طبقه بالا زندگی می‌کنیم حیاط حدود بیش از ۱۰۰۰ متر در ورودی از کوچه عریض ۱۶…