برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما لذتی که هرگز تکرار نشد… سال ۹۴ در یکی از روستاهای توابع اشکورات شمال سمت مرزی استان قزوین تو خونه‌ی ویلایی دو طبقه که طبقه پایین چندین اتاق و انباری و غیره داره همه طبقه بالا زندگی می‌کنیم حیاط حدود بیش از ۱۰۰۰ متر در ورودی از کوچه عریض ۱۶…

  • این داستان تقدیم به شما دختری که عاشق و معشوق بودیم سر یک اشتباهم عروس داداش، و زن برادر زاده ام شد سالها گذشت مونا سومین و آخرین فرزندشم با سزارین دنیا آورد به بهانه های گوناگون باهاش تماس بدنی می‌گرفتم دستمو به شکمش می‌زدم که مواظب باش چاق نشی پاهاشو ساقشو دست می‌کشیدم ولی…

  • این داستان تقدیم به شما من عمید هستم بیغیرت کونی چند روز پیش از هایپر ساعت حدود 11 بود برگشتم خونه یه چیزی بردارم تا رسیدم دم در واحد دیدم صدای زنم داره میاد بعد هم صدای یه پسره بعد ها فهمیدم تعمیر کار که پسره داشت میگفت شوهرت نیاد که دیدم زنم گفت نترس…

  • این داستان تقدیم به شما کلفت تر از مال سعید   سلام مهناز هستم 25 ساله از خود تعریف نباشه زیباترین و خوش‌استایل ترین زن فامیل هر دو طرف هستم قد 170 وزن 66 سایز باسن XL کمر باریک سایز L سینه هام 80 گردن بلند و مو خرمایی از تهران، دو سال پیش ازدواج…

  • این داستان تقدیم به شما به منم برادر شوهرم امپول می زد اوایل ازدواجم بود برادر شوهرم اب دهنش می رفت وقتی باسن منو می دید و می مالید 20 تا امپول بود باید روزی یکی می زدم تا میخوابیدم شورتو شلوارمو تا زیر باسنم میدادم پایین کیرش عینهو دکل زیر شلوار تو خونه ای…

  • این داستان تقدیم به شما سلام حمید هستم ۲۸ ساله از مشهد با سایت شما ماههاست آشنا شدم خیلی از نوشته های افراد را خونده ام بارها تصمیم گرفتم سرگذشت خودمو فرشته رو بنویسم دو برادر و یک خواهریم من کوچکترین آنها هستم خواهرم بزرگتر از ما داداشم حامد ۷ سال از من بزرگه ۹سال…

  • این داستان تقدیم به شما من دختر داداشمو مدتهاس می‌کنم ۴۵ سالمه پارمیس ۳۲ سالشه بخاطر سکس با من تا حالا به کسی فکرم نکرده ،این گفته پارمیسه یک بار در شمال با زن یک غریبه معاوضه شدیم تنوع بود دو شبانه روز کیف کردیم پارانتیزم خیلی گشاد بود سه تا بچه از کس زاییده…

  • این داستان تقدیم به شما برای خرید عید دو سال پیش رفتم بازار شهرستانی تو خیابان دماوند با کالسکه‌ی خرید می رفتم سمت ماشینم دختری بسیار خوشگل چندتا تراکت تبلیغاتی دستش اومد سمتم یکی گرفتم پرسیدم چیه گفت ماساژور.  (اینو محاوره مینویسم گفتم و گفت را حذف می‌کنم) دستگاه ماساژ میفروشین نه ماساژتون میدیم کی؟…

  • این داستان تقدیم به شما دیدگاه ادمین: دوستان شهوتناک درود بر شما . همونطور که میدونید سایت شهوتناک علاوه بر درج خاطرات سکسی شما، وظیفه روشنگری جنسی و همچنین پاره کردن بزرگترین زنجیر بردگی تاریخ بشریت یعنی بردگی روانی، محرومیت جنسی و آزار ۲۴ ساعته انسانها زیر پرچم دین و به خصوص دین کثافت و…

  • این داستان تقدیم به شما خان قلدر و مامان ضعیف و خوشگلم *** تو عروسی در روستایی دور افتاده با مامانم دعوت بودیم ۱۴ساله بودم پذیرایی بمدت هفت روز رسمشون بود مهمانداری کنند منو مامان چند روز قبلش دعوت بودیم پدر دوستم فضل‌اله خان دوتا زن داشت مرد تیره پوست خوش‌تیپ قوی و قلدری بود…

  • این داستان تقدیم به شما عمو رابرت و مامی *** من آخرین بچه‌شان بودم مامان تو ۴۰ سالگی لوله هاشه می‌بنده از جوانترین عروسش جوانتر بود اینو همه میگن الان مامی ۶۲ سالشه نه یک تار مو سفید داره نه چروکی در صورتش همه اعضای بدنش مثل دختره خیلی هم بخودش می‌رسه از ماسک های…

  • این داستان تقدیم به شما معجزه‌ی ماه مبارک رمضان توهمه‌ ی ماههای قمری ماه رمضانو خیلی دوس دارم چون معجزه‌ی این ماه مبارک بود بعد ۷ سال تونستم زنداداشو بکنم. زن داداشی دارم داف تمام معنا باسن ماشالا آهه تاقچه‌ای سینه کفتری کمر باریک قد بلند سفید مثل ماه تو زیبایی نظیرش نیست و تو…