برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما ۵.۶ ماه از دوستیمون میگذشت تو این مدت رابطمون محدود شده بود به کافی شاپ و گاهی دور زدن با موتور تو خیابونا جفتمون یه چیزی بیشتر ازین میخواستیم۳.۴ روز از سال نو گذشته بود خونوادش رفته بودن مسافرت وقتی وارد خونشون شدم یه حال بزرگ بود که پله می…

  • این داستان تقدیم به شما سلام عسل هستم  25 ساله. 1ساله ازدواج کردم. خیلیم حشریم… *** دوماه پیش تصمیم گرفتیم بریم شمال, عاشق موزیک هستم تو ماشین صداشو زیاد کرده بودم همراهش میخوندمو لوندی میکردم,گاهی هم سمت گردن شوهرم میرفتم,خودمو لوس میکردم,احساس میکردم حالم داره خراب میشه,تو مسافرتا دامن میپوشم راحت تره خودمو میمالوندم به…

  • این داستان تقدیم به شما سلام كيان هستم ١٩ سالمه قدم ١٧٣ قيافه معمولي دارم بندرعباس زندگي ميكنم… *** داستان از اونجا ميشه كه من من تو حرف زدنو مخ زدن دخترا تو سنه خودم خوب بودم! راهنمايى بودمو ١٣ يا ١٤ سال بيشتر نداشتم رابطه با جنس مخالف خيلي خيلي خوب بودم و هميشه…

  • این داستان تقدیم به شما وقتی فرشاد واسه اولین بار لبامو بوسید خیلی خجالت کشیدم ولی دلچسب بود وقتی لبامو میخورد و زبونش رو تو دهنم میچرخوند منکه بلد نبودم ولی گذاشتم یه دل سیر لبامو بخوره بعد از اولین بوسه تو دیدارای بعدی چند بار دیگه همدیگرو بوسیدیم دیگه کم کم یاد گرفتم که…

  • این داستان تقدیم به شما دانشگاه قبول شدم یجورایی بزرگ هم شده بودم وهمچنان روزی چند مرتبه خدا رو شکر میکنم دیگه وقتی از در دانشگاه میخواستی بری تو مثل دوران مدرسه نبود که چند تا دست پشت سرهم کونم انگلول ونوازش کنه اینجا دیگه همه تو فکر تور کردن دخترا بودن هرچند کسایی هم…

  • این داستان تقدیم به شما اسمم سهیله 23 سالمه از تابستون امسال یه رابطه ی خیلی عالی رو با دختر داییم شروع کردم خانواده مادر ی پرجمعیتی دارم خیلیم رفتوامد داریم و خوشگذرونیو بیرون رفتنای دور همی خیلی داریم یه روز تو تابستون رفته بودیم باغ داییم اطراف شهر تقریبا همه بودن باغ یه استخر…

  • این داستان تقدیم به شما سلام . من یک جوان مجرد هستم که خارج از ایران تنها زندکی میگنم . یک دوست دختر هم دارم . خیلی وقت هست که با هم هستیم . رابطه سکسمون خیلی خوب هست و همدیگر را خیلی دوست داریم من دوست دارم همیشه سکس کنم روزی دو تا سه…

  • این داستان تقدیم به شما ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻣﺘﺎﻫﻞ ﻫﺴﺘﻢ ” ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻧﻢ … ﯾﮏ ﺯﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ … ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺸﺖ ﺷﺐ ﺍﺳﺖ … ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺳﻬﺮﻭﺩﯼ ﺷﻤﺎﻟﯽ … ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﺮﻭﻡ … ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﻧﺎﻥ … ﻧﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺩﺍﺭﻡ … ﻧﻪ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﺟﺎﺫﺏ ﺍﺳﺖ …. ﺣﻠﻘﻪ ﺍﻡ ﻫﻢ ﺑﺮﻕ ﻣﯿﺰﻧﺪ … ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻪ ……

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان .من محمد 26 قدم 168 وزنم 58 کیلو هست.داستان از اونجایی شروع شد که به سکس خیلی علاقه پیدا کردم طوری که دائم دوست داشتم سکس کنم ولی نمیدونم چرا همیشه دوست داشتم باپسر سکس کنم و کون بدم به جای اینکه بکنم… *** خلاصه گذشت تا اینکه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام .من سانازم و این داستانی که میگم واقعیته.من چهارماهه که نامزدم،قبل نامردی حدودیک ماه باهم حرف میزدیمو تقریبااخلاقاش دستمو اومده بود،هیی شوخی میکردومیخندوند!عالی!   قبل عقد هیچ حس خاصی نسبت به سعیدنداشتمو فقط یکم برام دوست داشتنی میومد ولی بعدعقد باورکنید آنچنان عشقش تودلم ریشه کرد که نمیتونم یه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. اسمم میلاده داستانم مربوط به چند روز پیش که باعث شد واسه همیشه رابطم با داداشم بهم بخورہ … *** ما فقط دوبرادریم میلاد وارمین ارمین 24 سال ومن 18سالم.ه من قدم بلند وسفیدم باچشمای عسلی وموهای قهوہ ای من وارمین یه مغازہ ی لباس فروشی داریم که باهم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه . من ی پسر 28 سالم الان و از بیست سالگی ی شرکت که مربوط به فرشه کار میکردم و اونجا هم حدود صد تا زن و دختر تو سه شیفتش داشت… ***   اوایلی که رفته بودم واقعا خجالت میکشیدم حتی با ی دخترا حرف بزنم…