برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما سلام . من سپهر هستم و الان 22 سالمه این اتفاق مال هفت یا هشت سال پیشه… *** اسمش مرتضی بود و خیلی هیکل بزرگی داشت .خودش و پسرش از گرمسیر با گله اومده بودن و قرار بود که یک ماهی اینجا بمونن .یه باغ داشتیم که کنار مزرعه ای…

  • این داستان تقدیم به شما سلام این داستان برمیگرده به ۳ سال پیش وقتی من تازه وارد ۲۰ سالگیم شده بودم… *** اسم من موناس از خودم بگم براتون قد ۱۶۰ وزن ۵۶ و سینه هام ۷۰ داستانه من از اونجایی شروع شد که خودارضایی میکردم و خودم پرده خودمو زده بودم تو خونه پدریم…

  • این داستان تقدیم به شما سرم سنگين بود… لب هام رو روى لب هاى بى حركتش گذاشتم. لب بالاش رو مكيدم و زبونم رو توى دهنش هل دادم. قدرى طول كشيد تا لب هاش حركت كنه و منو ببوسه. چشمام رو باز كردم و ازش فاصله گرفتم. بهت و تعجب از صورتش ميباريد. مستانه خنديدم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من مهراب هستم ۳۵ ساله از شیراز من بعد از جدا شدن از زنم مجردم وتنها زندگی میکنم این داستان حدود ۳ماه قبل یعنی شهریور ۹۵اتفاق افتاد… ***   حدود ساعت۱۱بود رفتم بانک ملت که خیلی هم شلوغ بود حدود۶۰نفر جلوی من منتظر بودن.منم روی صندلی نشسته بودم که…

  • این داستان تقدیم به شما هفته ی پیش 16 ساله شده بودم ولی چندان حس جالبی نداشتم؛ چراکه همه ی دوستای دخترم باکرگیشون رو از دست داده بودن و من نه! اونا موقع ناهار یا صبحانه دور هم جمع میشدن و با شوق و ذوق از تجربیات سکسیشون حرف میزدن در حالیکه من فقط باید…

  • این داستان تقدیم به شما سلام  دوستان. بایدبدونین که سکس بایه زن دیگه بخصوص زن شوهرداربه این راحتیان یست من خاطره ای که میخوام بنویسم نزدیک دوسال طول کشیدبعدازارتباط دونفره بایه اشنابه سکس انجامید… *** ابتداازتون عذرخواهی میکنم شایدداستانم طولانی بشه چون میخوام باجزئیات بنویسم. من اسمم امیره و تو یکی از روستاهای شهری در…

  • این داستان تقدیم به شما امروز،صبح بازم دیر از،خواب بیدار شدم فکر کنم تو این ماه ،این چهارمین صبحی بود که خواب میموندم احتمالا امروز خانوم شبان ازاد تلافی اون سه باری که گذشت کرده بود رو هم درمیاره واسه همین باید انتظار،هر برخوردی رو داشته باشم واضح بود تو اون ساعت نمیتونستم به جابجایی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام هر زن بیوه ای نیازهایی داره که باید تامین بشه ما باید با این موضوع کنار بیاییمو درکش کنیم… *** این موضوع مربوط میشه به یک سال پیش من 25 سالم بود و اون موقه 3 سال بود که بدنسازی کار میکردم تازه هیکلم خطی شده بود و حسابی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان عزیز اسم من بهزاده اهل یکی از شهرستان های اذری هستم… *** من پسری هستم 25 ساله قدم ۱۸۲وزنم ۷۴ خیلی خوشکل خوش هیکلم اما زن دایی من یه زن ۳۸ ساله هست اما خوب مونده باسینه و کون گنده خیلیم سکسیه ما همسایه هستیم دیوار به دیوار…

  • این داستان تقدیم به شما من هیچ وقت خودم رو به یک معلم عادی بودن اونهم به شکل سنتیش محدود نکردم؛ توی کلاس روبروی دانش آموزا نشستن و تلاش برای متعهد کردنشون به درس خوندن چیزی نبود که من رو اقناع بکنه. همین باعث میشد که به تمامی جوانب تخصصم مسلط باشم. گرامر، ادبیات انگلیسی…

  • این داستان تقدیم به شما من تو نیوجرسی زندگی میکنم و مجبورم هرسال ماشینمو برای معاینه فنی ببرم. اونا قبلا همه چیز ماشین رو بررسی میکردن. ولی الان تنها به تست آلایندگی اکتفا میکنن که البته شامل دور موتور و نحوه ی عملکرد سیستم محرکه تحت شرایط خاصی هم میشه. این کار معمولا استرس زیادی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام…من سامانم 22 سالمه 174قدمه چهره معمولی مامانمم سوسن 43 سالشه درست یادمه 13سالم بود وقتی خاب بود بدنش توجه منو ب خودش جلب کرد،سایز سینه هاش 90 ولی سوتین اسفنجی سایز 100میزنه یه کونه قلمبه و پهن داره و قد 165 وبسیار مهربون …   *** 6 سالی میشد…