برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما … بابا بزرگ من حدود هشتاد و پنج سالش بود و فوق العاده آدم سرحال و شادابی بود که فوت کرد یکی دوسال قبل فوتش یه داستانی واسم تعریف کرد که هم آموزنده بود هم حشری کننده و مهیج .حقیقتش خیلی دوستش داشتم و هرهفته بااینکه فاصله محل زندگیم تا…

  • این داستان تقدیم به شما از وقتی انجا را مثلا از او رهن کرده بودم قرار مان این بود که برای خودش جایی پیدا کند . من تمام خوراکی هایی را که در طول هفته از هر جا جسته و دزدیده بودم به او دادم و گفته بودم برود . سرش را تکان داده بود…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من نازی هستم ۱۸سالمه داستانم برمیگرده به ده سال پیش دقیقا من اونموقع هشت سالم بود یه داداش بزرگتر دارم اسمش محمد هس که چهار سال بزرگتر از منه حالا ربطی به داداشم نداره ولی به هرحال باید بگم… *** من تو اون سن هنوز چیزی از کس و…

  • این داستان تقدیم به شما خانمم یه مدت توی دفتر وکیل کار میکرد. یعنی در اصل یه دفتر بود با دوتا اتاق که دوتا وکیل اونجا دفتر داشتن و زن من منشی اونا بود. اوایل که میخواست بره سر کار من یکی دوبار رفتم و با وکیلا سلام علیک و صحبت کردم. یکیشون سر و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستای گلم. اسمم دنیاست ۱۹سالمه.پوستم برنز وگندمی هست قدم ۱۶۳ وزنم ۶۰.هیکل تو پری دارم.مخصوصا رون هام که همیشه تو چشم هستن.چهره ام هم بد نیست چشمای قهوه ای و بینی عملی دارم.در کل ظریف هستم،و به عنوان یه دختر مورد پسند خیلی ها… *** من دوست…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. من نسرینم ۳۸ سالمه یبار شوهرم ماموریت رفته بود شهرستان همزمان بانبودنش عروسی دخترهمسایمون بود،مامانم اومد پیش پسرم که توی دست وبال من نباشه ،غروب حسابی بخودم رسیدم ولباس شب پوشیدم روشم مانتو پوشیدم روی مانتو هم چادر ،شالمم خیلی جلو کشیده بودم،زنگ زدم آژانس اومد رفتیم سالن به…

  • این داستان تقدیم به شما اکثر وبسایتای سکسی، دخترایی مثل منو تو گروه بای-کیوریوس دسته بندی میکنن. ولی خودم مطمئن نبودم که این تعریف درستی از روحیاتم باشه. پس کاری رو کردم که هر دختر 24 ساله ی دیگه ای میکنه؛ چک کردن ویکی پدیا! و این جوابی بود که گرفتم: ” کنجکاو-دوگانه یا به…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.اسم من کیان هستش .میخوام داستان سکس با خواهرم رو براتون تعریف کنم. من 17 سالمه اسم خواهرم نگین هستش واقعا هم نگینه. 15 سالشه . من خیلی داستای سکس خانوادگی دوس داشتم مخصوصا پدر و دختر و خواهر برادر. از وقتی فهمیدم سکس خانوادگی دوس دارم علاقه مند شدم…

  • این داستان تقدیم به شما خیره صفحه تلویزیون محو تماشای برنامه مورد علاقه اش بود  آنقدر تو فاز برنامه بود ک انگار نه انگار انقد تو بغلش کرم ریختم عادت داشت تو خونه با شلوارک بگرده و منو دیوونه سینه های ورزشکاریش کنه همیشه فایده نداشت نیم ساعت مونده بود تا تموم شه دستشو از…

  • این داستان تقدیم به شما امیر هستم هجده سالمه بدنم سفید و بور‌و لاغره و خیلی چهرم دخترونس و نازم بدنم حتی از بدن خانما هم نرم تره … *** تو محله ما یه آقایی هست به نام منصور وحشی از گنده لاتای محلس بدنش عضلانی و تیکه ای و پره خالکوبی پوستش برنزس ابروهای…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من کامران (مستعار) هستم سی و چند ساله از تهران ، خاطره ای که میخوام باهاتون در میان بگذارم مال حدودا 2 ماه پیشه… *** اون زمان من با خانمی دوست بودم به نام شیدا(مستعار) که تقریبا 2 سال از من کوچکتر بود . من وشیدا تو یه مهمونی…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام.اسم من کامران و ۳۲ سالمه.دوتا دختر دوقلو دارم که پنج سالشونه.متاسفانه زنم سه سال پیش بر اثر تصادف بعد یکماه که توی کما بود از دنیا رفت.تازه از داغ پدرزنم پراکنده بودیم که این اتفاق افتاد… *** پدرزنم یه آپارتمان سه طبقه داشت که یه واحدش رو خریدم…