برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما تازه ازدواج کرده بودم و شوهرم خیلی هات بود ولی من خیلی هات نبودم بعضی وقتا میومدم میدیدم جلوی وب لخت شده داره کیرشو میماله منم کم کم حشری میشدم تا اینکه منو جلوی وب  میکرد و سکس میکردیم. یه روز داشتم جلوی وب کوسمو نشون میدادم که شوهرم گفت…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من الهامم 22 ساله چیزی که میخام براتون بنویسم داستانیه که باعث شد من از مامانم متنفر بشم. همونطوری که گفتم من 22 سالمه  شغل بابام که کارخونه داره وضع مالی خوبی داریم.بابام اکثر مواقع یا خونه نیست،یا اصلا خارج از کشوره که ینی در اصل منو مامانم باهم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من ارسلانه ، بچه خیابون ظهیرالاسلامم الان 55 سالمه ولی می خوام یه خاطره از سال 56 رو براتون تعریف کنم… *** خونه ما توی ظهیرالاسلام دو طبقه بود ( هنوز هم همونجا میشینم و خونه هم همونطور باقی مونده ) و پدرم طبقه بالاش رو می داد…

  • این داستان تقدیم به شما من سپهر 24 سالمه و مجردم و این اتفاق که امسال برام افتاده رو میخام براتون بنویسم . امیدوارم که خوشتون بیاد … *** دوساله که مغازه دارم و یه مغازه سوپر مارکت کنار مغازمه که صاحبش یه مرد چهل ساله ولی معتاد که خیلی اخلاق خوبی داره ولی به…

  • این داستان تقدیم به شما سلام . علی هستم از قم بیست پنج سالمه لاغر هستم با قیافه معمولی … *** من یه کاره جدید راه انداختم با دوستم حسن و یکسالی با هم کار کردیم ولی بخاطر شرایطه بد بازار باعث شد کارمونو جمع کنیم . چند شبی از تمام شدنه شراکتمون گزشته بود…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. اسمم مانی هستش.  الان 23 ساله ام قد بلندم (185) اما یکم اضافه وزن دارم در کل بد نیستم. در دوران دبیرستان یه دانش آموز درسخون بودم و تونستم تو تهران اونطوری که دیگران هم ازم انتظار داشتن تو یه رشته ی نسبتا خوب (متالورژی) قبول بشم. دلیل اینکه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام  . دو هفته س که با این سایت آشنا شدم. مینا هستم 18 ساله از …، قدم 155 و وزنم 47. ممه هامم گردن و سایزشون 65 ( تو این چند روز هر چی داستان خوندم دیدم که همه اول خودشونو معرفی کامل میکنن پس منم خودمو معرفی کردم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام عشقا اسم من راحله است و هجده ساله هستم و اهل عسلویه هستم.خانواده ما یه خانواده مذهبی هستن و با درس خوندن دخترای خانواده کامل مخالف هستن.دو ساله که خواهر بزرگترم ازدواج کرده و شوهرش استادیار دانشگاه یکی شهرهای اطراف عسلویه است و از زمانی پیش دانشگاهی رو تمام…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. من کیان هستم. داستان سکس با خواهرم رو چند روز پیش تعریف کرده بودم و گفته بودم زدن پردش رو هم بعدا میگم که الان براتون مینویسم… *** بعد از چند باری که حسابی از کون کردمش و احساس کردم دیگه کونش داره بزرگ میشه و ضرر داره تصمیم…

  • این داستان تقدیم به شما  من دانشجوی بجنورد بودم اون موقع نوزده سالم بود و خونمون مشهد و بجنورد درس می‌خواندم خوابگاه دانشجویی زندگی میکردم، امتحانات ترم اول سال تموم شده بود وسایلمو جمع کردم و رفتم سمت تاکسیهایی که میومدن مشهد، هوا بیش از حد سرد بود، ساکمو گذاشتم عقب یه سمند و رفتم…

  • این داستان تقدیم به شما اون شبو عمرا يادم نميره… رفته بودم با دوست دخترم,تانيا,خريد لباس و اين خرت و پرتا كه دم ويترين يه مغازه ايستاد. گفت آرش بيا گفتم جانم گفت اون لباس شبه قشنگه؟ من و تاني سكس نداشتيم,قرار ازدواج داشتيم خانواده ها هم ميدونستن اما فعلا بخاطر مشكلات مالي خواستگاري در…

  • این داستان تقدیم به شما از همون اول نظرم رو به خودش جلب كرده بود.ميشه گفت از همه پسرايى كه تو مهمونى بودن يه سر و گردن بالا تر بود.كت و شلوار خوش دوخت مشكى با كروات مشكى جذابيتش رو بيشتر كرده بود.همون جورى كه يه قسمت از پايين موهام رو تو انگشتم پيچ ميدادم…