برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما سلام. من امین هستم 22 ساله و داستانی که میخوام براتون بنویسم مربوط به 2 سال پیش میشه… *** من از موقعی که بالغ شدم عاشق زنای چادری شدم. تازه اونم نه هر زن چادری ای. بلکه اوناییکه قیافه مذهبی و بدون آرایش و مثبت دارن و البته زیبا هم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من رضام  یه شب اخر شب با کارگرام تو کافم بودم حدود ساعت دو شب بود بچه ها داشتن کاراشونو میکردن و اماده میشدن برای فردا که بیرون کافه یه دختر دیدم که اون طرفا میپلکه یه ده دیقه ای زیر نظرش داشتم یهو رفیقم گفت برو یه تارفی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام خدمت همه دوستان خوبم…. دوس دارم داستانی رو که می نویسم متفاوت تر از بقیه باشه پس یه خورده صبور باشید.از وقتی که ۱۷ سالم بود نسبت به جنس موافق حس سکسی داشتم و با خیلی ها که هم سن و سال من بودن ، حال کرده بودم در…

  • این داستان تقدیم به شما سلام حامد هستم بیست سالمه. *** ۶ ماه پیش بود که تو اینستاگرام با یه میسترس آشنا شدم به نام شیوا ۲۹ ساله که اهل تهران بود و برده میخواست گفت بچه کجایی گفتم قصرالدشت شیراز و ازم عکس خواست عکسامو براش فرستادم ازم خوشش اومد تنها مشکلمون این بود…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.ببخشید.این نه داستان نه خاطره که ازش خوشحال باشم.یه واقعیت تلخه که خودم باعث شدم…. اسم من فریبا است.۴۴ ساله هستم ولی چون ورزش میکنم و به خودم میرسم خیلی کمتر ازین حرفا بهم میخوره.یه پسر ۱۸ ساله دارم که از ۶ سالگی اش عاشق این بودم که قهرمان کشتی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من سعیدم ۳۸ متاهل ودوتا بچه دارم،ماجرای من ومهسا دخترباجناغم روبراتون خلاصه شده تعریف میکنم… *** خلاصه من یه باجناق دارم که ۱۵ سال ازمن بزرگتره وحدود پنجاه وخورده تی سنشه،خواهرزنمم پنجاه سالشه ولی خداییش آخرشه،خوشگلیش ،اندامش،قیافش،همه چی تمومه به اسم شیرین خانوم که این شیرین جون (خداییش هلاکشم…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام.اسم من منیژه است.45 سالمه.دوتا دختر دارم که هر دوتاش شوهر کردن.دوماد بزرگم معلمه و خیلی سنگین و محجوبه ولی داماد کوچیکه ام ۲۸ سالشه و یه جانوریه برا خودش.اسمش یاسر هست و کیش توی یه شرکت بزرگ ساختمانی،مهندس ناظره. حالا از پررویی اش بگم،یادمه چهارماه بعد نامزدی عقد…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من ندا هستم ۲۴ سالمه چهار ساله ازدواج کردم. میخوام واستون خاطره اولین سکس با داداش کوچیکم مهدی رو واستون بنویسم امید وارم خوشتون بیاد… *** من یه دختری با قد متوسط هستم رون و باسنم پر و نرم هستن کمرم باریکه رنگ پوستم روشن چشم و ابرو مشکی…

  • این داستان تقدیم به شما من  دیوونه ی سکسم! یعنی‌ معمولا کارایی رو انجام میدم که نباید بکنم!! بعنوان مثال خدا نیاره اون روزی رو که حشری بشم وکیری دم دستم نباشه، اونوقت دیگه هیج کسی از دستم در امان نیست. از دوست پسرای خواهرم گرفته تا دوستای دختر خودم و همسایه ها و خلاصه هرکسی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من سینا هستم و میخوام داستان سکسمو با مامانم براتون تعریف کنم: مامانم سایز سینه هاش هفتاد و پنج-کون بزرگ و سفید-نسبتا تپل-سی و سه سالشه و سفیده… *** یه شب که بابام کار داشت و مجبور بود تا پس فردا بره یه جای دیگه مامانم اومد رو تخت…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.اسم من شهره هست و الان اول دبیرستان هستم.یه داداش کوچیک دارم که پنجم دبستان هست.بابام سرگرد نیرو انتظامی هست و مامانم خیاطی میکنه… این موضوع برمیگرده به سه سال پیش که دوم راهنمایی بودم و داشتم برا امتحان میخوندم.یه پسردایی دارم که دیپلم هست و بعضی وقتا میومد به…

  • این داستان تقدیم به شما سلام . داستانی ک میخام تعریف کنم مربوط به سه سال پیش وقتی 23سالم بود… *** من اسمم شیداست قدکوتاه با کون خیلی گنده و ی قیافه معمولی خیلیم دختر توسر خوری بودم همیشه و خیلی خجالتی…. تا اون موقع سکس هم نداشتم.  خلاصه ی شب خونه یکی از اقوام…