برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما توی یه سنی رسیده بودم که باید از خانواده جدا میشدم و دیگه تحمل خونه پدری رو نداشتم .خیلی وقتا صحبت زن و ازدواج میشدولی دو دل بودم یه مغازه داشتم و تصمیم گرفتم بیام نزدیک مغازه یه خونه اجاره کنم و خونه رو پیدا کردم و موقع قرارداد نوشتن…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسمم ساراس و این داستانو داغ داغ دارم براتون تعریف میکنم… *** تازه با دوست پسرم به هم زده بودم و دلم خیلی سکس میخواست یه روز که از دانشگاه برمیگشتم خونه با یکی از پسرای دانشگاه هم مسیر شدم و اون منو تا خونه رسوند تو همین جلسه اول…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. من سارا هستم من یه مادربزرگ دارم ک مشکل قلبی داره و با خالم تنها زندگی میکنن .   بعضی وقتا خالم مجبوره برای اینکه جنس برای مغازش بیاره به یه شهر دیگه بره و حداقل دوشب خونه نیست و منم که تنها نوه مادربزرگمم وقتایی که خالم نیست…

  • این داستان تقدیم به شما سلام و خسته نباشید به همه اسمم امیر و 21 سالمه می خواستم خاطره مالیده شدن مامانم رو تعریف کنم … *** من چند روز پیش که تو سایت های سکسی می چرخیدم و داستان ها رو می خوندم چند تا داستان توجه ام رو جلب کرد که مربوط به چند…

  • این داستان تقدیم به شما تو اتوبوس بودیم داشتیم از مسافرت برمی گشتیم همسرم کنارم خواب بود منم نشسته بودم و به مناظر طبیعی نگاه می کردم .اتوبوس به یه رستوران بین راهی رسید در این حین وارد یه دستنداز شد و ایستاد کیف همسرم افتاد .متوجه نشد نمی خواستم بیدار شه بخاطر کیف خم…

  • این داستان تقدیم به شما   سلام پویا هستم از وقتی که 15 ساله بودم جق میزدم و به کیر علاقه خاصی داشتم ، چون یکم مشکل بدنی داشتم به کسی نمی گفتم و کسی بهم شک نداشت . یادمه دانشگاه توی یکی از شهرهای استان اصفهان قبول شدم ، یک هم اتاقی داشتم به…

  • این داستان تقدیم به شما امروز می خوام یکی از بهترین تجربه های سکسم رو با دختر خواهر یکی از دوستام تعریف کنم . اسمش دالیاست هفده سالش بود سینه های خیلی بزرگی نسبت به سنش داشت قد متوسط با پوست خیلی سفید اندامش خیلی سکسی بود وای همین الانشم که اینارو مینویسم براش شق…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من دوران بچگی چند بار با دوستام سکس داشتم ولی زمانی که اونا منو میکردن من بیشتر حال میکردم،چون دوست نداشتم ابروم تو محله بره… *** تا یه روز با بچه ها یه جا وایساده بودیم که یه مرده از بغل ما رد شد واسه خودش حرف میزد،یکی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام .اسمم هادیه 26 سالمه 2 ساله ازدواج کردم یه خواهر خانومم دارم به اسم مهسا 16 سالشه یه دختر لاغر ورزشکار اما خیلی خوشگل … *** داستان ما ازونجا شروع شد که از اول ازدواجمون مهسا خونه ما زیاد میومد یعنی همیشه خونه ما بود پیش من زیاد راحت…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسی(مستعار) هستم 19 سال دارم… اولین بارم هست داستان مینیویسم و شاید زیاد مهیج نباشه، در عوض حقیقت هست و خیلی جنسی نیست! خب داستان از این جا شروع میشه، من 6 یا 7 سال داشتم و صبح یکی از روزای تابستون با مادرم رفتیم خونه خالم اونروز فقط…

  • این داستان تقدیم به شما اواسط زنگ اول بود. فضای کلاس، فضای بیکاری بود. نیمکتی که اون لحظه و تا آخر اون سال روش ‌می‌نشستم، کنار پنجره ای بود، رو به زمین فوتبال مدرسه؛ الان که حوصله‌ام سر رفته بود، به درختای سبز اونور پنجره نگاه میکردم. شونم داشت درد میگرفت. معلم کلاس کجا بود؟…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. این خاطره برمیگرده به پاییز سال ۹۲… *** داستان از اونجا شروع میشه که یه روز پسر عموم اومد خونمون و گفت احسان یه شماره خیلی اذیتم میکنه و مدام تک میزنه و امون نمیده و حسابی کلافم کرده؛ گفتم دختره؟ گفت آره، گفتم چرا باش دوس نمیشی؟ گفت…