برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما اواسط زنگ اول بود. فضای کلاس، فضای بیکاری بود. نیمکتی که اون لحظه و تا آخر اون سال روش ‌می‌نشستم، کنار پنجره ای بود، رو به زمین فوتبال مدرسه؛ الان که حوصله‌ام سر رفته بود، به درختای سبز اونور پنجره نگاه میکردم. شونم داشت درد میگرفت. معلم کلاس کجا بود؟…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. این خاطره برمیگرده به پاییز سال ۹۲… *** داستان از اونجا شروع میشه که یه روز پسر عموم اومد خونمون و گفت احسان یه شماره خیلی اذیتم میکنه و مدام تک میزنه و امون نمیده و حسابی کلافم کرده؛ گفتم دختره؟ گفت آره، گفتم چرا باش دوس نمیشی؟ گفت…

  • این داستان تقدیم به شما هیچ وقت فکر نمی کردم یه روزی خاطراتم از قوه مخیله من بیشتر باشه چون که من بیشتر اوقات در گذشته زندگی میکنم ، بعضیاشون منو قوی میکنن و بعضیاشون منو ضعیف میکنن و هرگز منو شکست نمیدن ، توی این دوره های آخر حس کردم باید خاطراتم رو دوباره…

  • این داستان تقدیم به شما سلام ب همه دوستان. من امیر ۲۳سالمه با۷۳ کیلو وزن اهل یکی از شهرستان های شمال شرقی کشورم بهش میگن اسفراین خراسان شمالی .این ماجرا واسه تابستون سال ۹۳ خونه ما طوریه ک از در ورود ک میای تو ۲تا در داره ک یکیش خودمون میشینیم اون یکیو دادیم مستاجر…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من حامده  ۲۵ سالمه و دانشجو… *** داستان بر میگرده به چند ماه پیش..زندایی من حدود ۳۰ سال سن داره سینه های سایز ۷۵ و هیکل عالی که اضافه وزن هیچی نداره برا شهوتی کردن من کافی بود و ۴ سال میشه عروسی کرده با داییم داییم یه…

  • این داستان تقدیم به شما قبلا دوست بوديم.حدود 4 سال. بعد از اين كه زن گرفتم با همه كات كردم. چند مدتي با هيچ كس نبودم.يك روز غروب زنگ زد و گفت بيا ببينمت.ميخواستم نرم اما نميدونم چي شد كه نتونستم نرم.رفتم .توي يك پارك ملاقات كرديم.شوهر كرده بود .خب خوشحال شدم و كلي حرف…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام من آرمین 25 سالمه و یه دوست دارم به اسم احمد که یه دوسالی ازم کوچیکتره و بخاطر شرایط کاریمون باهم صمیمی هستیم… احمد نامزد بود و نزدیکای عرویش که ازم خواست ساقدوشش شم منم چون کس بهتری از من تو فامیلشون نبود قبول کردم و همین شد…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من امیره… ***   15 سالم بود،با دوستام از راه مدرسه میومدم خونه،با یه سری از دوستام تا یه جایی اومدم با اونا خداحافظی کردم و منتظر موندم تا بقیه دوستام که عقب موندن بهم برسن. وایساده بودم که دیدم یه مرده ازم پرسید ساعت چنده؟منم گفتم 6…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. ايني كه ميگم داستان نيست بلکه يه درد دله. .. من سي و هشت سالمه و با زنم تو أمريكا زندگي ميكنيم. زنم تو ايران دوست دخترم بوده و حسابي با هم حال ميكرديم. هيكلش حرف نداره و از من يه شيش سالي كوچيكتره. مشكل ازونجا شروع شد كه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام خدمت دوستان شهوتی . اسمه من امیر متولد 1375ساکن یکی از شهرای استان کرمان اندام انچنانی ندارم ولی نه چاقم نه لاغر بدن روفرمی دارم. ***   یه زن عمو دارم یعنی از اون تخمه سگاس که پاچه میگیرن از همون بچگی هم پاچه منو میگرفت مثلا وقتی با…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان این داستانی که میخوام بگم مربوط میشه به 3 سال پیش… *** خوب بزارید کمی از خودم بگم. اسمم امیده و الان که دارم اینو مینویسم 20 سالمه نمیگم هیکله آرنولدی دارمو از این حرفا فقط میگم که بد نیست هیکلم وزنم 65 قد 176 جریان از اون زمانی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام ب همه ی بچه ها.   من سهیل هستم 25 ساله ازشهرهای خوزستان و این داستانی ک میخوام واسه شما بچه های بامعرفت تعریف کنم مال سال 89 توی چله زمستونه .داستان از اونجا شروع شد ک من و یکی از بهترین دوستام ب اسم جواد تصمیم گرفتیم دوتایی…