این داستان تقدیم به شما سلام به همه. من هم مثل همه جوونها به سربازی رفتم البته بعد از دوره لیسانس و با درجه ستواندومی در یک مرکز آموزش ادامه سربازیمو پیگیری کردم. از نوجوونی گی بودم و به دلیل صورت مناسب و بدن سفید و بی مو مورد توجه بودم. وقتی رسیدم پادگان منو…
این داستان تقدیم به شما راستش ما زوجیم 28 من و 25 خانومم باقد 170 وزن67 کمر باریک انقده کون داده به کیر کلفتا کونش خیلی تپلو سکسیه سفید با کس تپل ورونای پر وکشیده مو بلند بدنشم لیزر کرده بغیر از یه خط رو کسش یه خالکوبی رو کمرش ویه دونه رو مچ پاش…
این داستان تقدیم به شما سارا هستم 22 سالمه سه سال پیش به خاطر یه سری مشکلات مالی دو ماه افتادم زندان زنان تو شهر ری که بدترین سال زندگیم بود… *** وقتی وارد زندان شدم یه حس خیلی بدی داشتم زنای داهاتی با قیافه های درب و داغون که موقع ورود همه بهم زل…
این داستان تقدیم به شما سلام من سامانم ۳۶ سالمه که با یه ازدواج ناموفق الان مجردم وتنها زندگی میکنم. به خاطر پرداخت مهریه ( یکی دیگه از قانونای کیری اسلام که برای مفت خوری جندههای ایرانی تو کون ما مردا کردن) مجبورم بیشتر کار کنم وشغلم هم تولید تشک بالشت ولحافه که البته توی یک تولیدی…
این داستان تقدیم به شما یه شاگرد خصوصی پسر دارم به اسم حامد که برای تدریس ریاضی میرم خونشون. باباش تو وزارت اط… کار میکنه و مامانش خونه داره… مامان حامد یه زن لوند گوشتی و تقریبا قدبلنده و مواقعی که من میرم خونشون با چادر میاد و میوه و چایی و اینچیزا میاره…
این داستان تقدیم به شما سلام. خدمت همه دوستان اسمم پدرام هست ، 26 ساله از رشت زنونه پوش هستم ، کاملا مفعول (فول مفعول) ، ده ساله که مفعول هستم ، این اواخر عاشق این شدم که به پسرا ی هفده هیجده ساله کون بدم، این داستان مربوط میشه به دوهفته پیش(بیستم مرداد نود وپنج)……
این داستان تقدیم به شما سلام. من بهزاد هستم . پزشک عمومی و الان بیش از 5 سال هست که بیشتر در زمینه ی سکسولوژی در یکی از کلان شهر ها مطب دارم و مراجعین من هم بیشتر بخاطر مشکلات جنسی مراجعه کردن و نتیجه گرفتن و در نتیجه کم کم در این زمینه معروف…
این داستان تقدیم به شما دنیا هستم 18 سالمه همیشه تو سکس میخواستم برده جنسی باشم و ازم سو استفاده بشه چنتا اربابم داشتم یکیشون ارباب ناصر 40 ساله بود که منو از دو طرف میکردو… اما همیشه دوست داشتم برده ی دخترا و زنای بالغ باشم که حضوری پیدا نمیشدن…دو سه بار با همکلاسیم…
این داستان تقدیم به شما من خواهرزنی دارم که سه سال از خانمم کوچیکتره از روز اول که دیدم عاشقش شدم اما چون هم خودم و هم خانواده همسرم مذهبی و معتقد بودیم این عشق را در خودم کشتم و فقط نگاهش میکردم و دورا دور دوستش داشتم… سالیان سال گذشت تا اینکه شوهر…
این داستان تقدیم به شما سلام خدمت یکایک دوستان. این داستانی که میخوام براتون تعریف کنم بر میگرده به زمانهای دور اون موقع هایی که مثل الان همه جقی نبودن و کس به وفور پیدا میشد .حتی از کثرت وفور کس سر خیابون هم میتونستی بخری ببری خونه تگری بشه بعد یه دل سیر شب…
این داستان تقدیم به شما یه روز اومدم خونه زنم گفت یه مغازه دیدم لباساش خیلی قشنگن بریم خرید! رفت اماده شد اومد بیرون دیدم یه مانتو سفید تنگ نازک زیرشم یه ساپورت سفید خیلی نازک که راحت شرت لامبادای قرمزش دیده میشد بدون تاپ ویه سوتین ست شرتش اومد بیرون کیرم شق شد بهش…
این داستان تقدیم به شما صدای کلیدو که شنیدم استرس وجودمو گرفت … *** مریم زن بابام بود که از سرکار میومد یه زن 34،35ساله عقده ای که همش منو تحقیر میکردو کتکم میزد 18 سالم بود اما از نظر بدنی و اعتماد به نفس خیلی ضعیف بودم برعکس من مریم یه زن سر و…