برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما سلام، اول از همه بگم این خاطره  گی منه، از خودم بگم، اسمم مهرانه 25 سالمه دوجنسگرام ولی بیشتر تمایلم به مفعول بودنه، عاااااشق ساک زدنم هستم… این خاطره مربوط میشه به دو سال پیش که یکی از دوستام فهمید من تمایل به کونی بودن دارم. من به خاطر قضاوت…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم هستی ۲۹سالمه داستانی که میخوام بنویسم داستان خودمه و همش واقعیته… *** من چندین ساله که عاشق یکی از دوستای داداشم هستم به اسم رامین اینو بگم داداشم خیلی غیرتی اصلا اجازه نمیده دوستاش خونه بیان رامین صمیمی ترین دوستشه من همیشه دورادور ازش خبر داشتم و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. من نیما هستم داستانی که براتون تعریف میکنم توی سن چهارده سالگی برای من اتفاق افتاد… *** از وقتی وارد دوره راهنمایی شدم نگاه سنگین بعضی معلما رو روی خودم حس میکردم و به هر بهانه ای بود سعی میکردن منو بغل کنن و ببوسن و بمالن چون من…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من نیما هستم و 17سالمه در یه مغازه مبل فروشی کار میکردم خواهرم مینا بعضی وقتا که از دانشگاه میومد دمه مغازه باهم میرفتیم خانه چند باری که مینا امده بود در مغازه با خانم صاحب معازه که خانم 39 ساله بود دوست شده بودن وبعد از یه مدت…

  • این داستان تقدیم به شما سلام .امیدوارم کیراتون راست باشه کس هاتون قلمبه رامین هستم الناز زنم خیلی خوشکله خیلی هم دوستش دارم ولی همه مردا میدونن بعد از یه مدتی زنت هر چقدر خوشکل باشه یه کم واست تکراری میشه مخصوصا چون نمیشه زن خودت رو جر بدی و پارش کنی به فکر یکی…

  • این داستان تقدیم به شما تو خونه و فامیل بهم میگفتن فاطی. خوشم نمیومد، به نظرم پشت این لفظ خودمونی یه چیزی غیر از صمیمیت هم بود: فاطی بپر درو وا کن، فاطی بدو بچه رو بگیر، یا دستورای دیگه. تو خونواده ی فقیری به دنیا اومدم. هفت هشت سالم بود که سپردنم به یه…

  • این داستان تقدیم به شما این که میگم داستان نیست واقعه ای خاطره هم هست هم ارزو سی سالمه تا حالا ندادم خیلی دوست دارم کون بدم ولی ساک زدم واسه یکی کیرش خوردم بگذریم چطوری … ولی کون ندادم خیلی دوست دارم بدم در حدی که یه خیار بزرگ میذارم بین بره های شوفاژ…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. من سارا هستم 19 ساله و این جریانی که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به سه سال پیش که من 16سالم بود راستش من اندامم بزرگه و تو چشم میام و بخاطر همین خیلی زیاد حواسمو جمع میکنم که جلب توجه نکنم. داستان از اونجایی شروع شدکه بابام یه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان قصه من مربوط به 20 سال پیش میشه که من اون موقع 11 سالم بودماتوی روستای کوچکی توی استان همدان زندگی می کردیم بابام کشاورز ودامداربود ووضع مالی مونم متوسط روبه بالا بود.اسمم فرامرز است ازبچگی تپل بودم وپوستم سفید بود ورونای گوشتی داشم کونم طاقچه ای وخوش…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه داستانی رو که میخوام بگم برای 4 سال پیش هستش من الان 18سالمه و من یه پسر هات هستم و بیشتر دوست دارم با پسرها سکس کنم ومیخوام حسابی منو بکنن و از خودم بگم قدم 158 و وزنم 71کیلو بدنم کمی مو داره که بیشتر وقتا…

  • این داستان تقدیم به شما امروز از کار بیکار شده بودم و مادر و نا پدریم از شنیدن این مسئله اصلا خوشحال نمیشدن. چون قرارمون این بود که تنها در صورتی هزینه های دانشگاهمو بدن که تابستونا سرکار برم و از عاطل و باطل گشتنم اصلا خوششون نمیومد و دوست داشتن که حتما یه شغلی…

  • این داستان تقدیم به شما  با سلام.حامد هستم از بندر انزلی. نامزد من 20 سالشه با پاهای تپل و رون گوشتی و کون قلمبه سینهای 70…میخام چنتا از خاطرات مالیده شدنشو بگم….معمولا نامزدم هر لباسی بپوشه چون کونش گندست قشنگگگگ قلنبگیش از رو هر لباسی دیده میشه…تو خیابون همه چشمشون به کونشه…همشه تو جاهای شلوغ…