برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما سلام، من رهام و ١٨ سالمه،تعريف از خود نباشه خوشگلم ^_^  قدم ١/٧٠ و وزنم ٦٠ ، سايز سينه هام ٨٠ و يه كون حسابى گردو قلمبه دارم،داستان من براى همين ٣ روز پيشه،اينم بگم من تا الان سكس نداشتم ، اونم بيشتر براى ترس از دست رفتن ابروم بود.اما…

  • این داستان تقدیم به شما بادبان پاره،عرشه بی سکان…قایقم رفت و قبلِ ساحل مُرد پیکرش داشت وقتِ جان کندن…روی گِل ها تلو تلو می خورد دستم از هر چه هست کوتاه است…از جهان قایقی به گِل دارم بشنو اِی شاهِ گوش ماهی ها…دل اگر نیست،درد و دل دارم *** صدای چند ضربه به شیشه ماشین…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من مهدیه یه دختر18ساله هستم باقد 172 و وزن 58 یه دخترخوشگل هستم .ازروزی که چشم بازکردم یه پسرخاله داشتم که همش چشمش به من بود این ورمیرفتم دنبالم بوداون ورمیرفتم دنبالم بودمن تمام نمازهام وروزه هام وواجباتم سرجاش بودهیچوقت هم جلوی هیچ کی بی حجاب نبودم .امانمیدونم این…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. اسم من علی. 24 سالمه و می خوام بهترین سکس مو واستون تعریف کنم… *** اولش باید بگم که من از بچگی می دونستم گی هستم، اخه هیچ وقت از کیرم لذتی نمی بردم. همیشه این کونم بود که وقتی که حشری می شدم، حساس می شد. دوران دانشجویی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. اسم من سارا  قدم 167 و وزنم 59 سینه های خوبی دارم ولی کونم معمولیه زیاد تپل نیست… *** من عاشق سکس خشنم یه روزی که خیلی حشری بودم زنگ زدم به دوست پسرم گفتم مکان جور کن اونم خونه دوستش رو جور کرد بهش گفته بودم که یه…

  • این داستان تقدیم به شما نميخواي بري سر کار؟ نميخواي به وضعت سر و ساموني بدي؟ تا کي ميخواي تو سلولت خودتو با کتاب و سيگار حبس کني؟ هرچي ديرتر شروع کني سخت تره ها. تقريبا” هر روز با اين گلوله ها تيربارون ميشدم، با چشم بسته یا باز تو رختخواب، به جرم بیکاری. به…

  • این داستان تقدیم به شما خواهرزنم داشت با یه پسر نامزد میکرد،اما پسره از ارتباط جنسی با زنان چیز زیادی نمیدونست. فاطی اینو با زنم مطرح کرد. زنم گفت من با مهدیار صحبت میکنم بهت اطلاع میدم. شب موقع چایی زنم داشت من من میکرد من فهمیدم میخواد موضوعی رو مطرح کنه و نمیدونه از…

  • این داستان تقدیم به شما ی روز خانمم خونه نبود از طریق اینترنت خیلی داستان سکسی و فیلم سکسی دیده بودم حسابی دلم سکس میخواست تنها بودم تو این فکر که چطور ی زنی پیدا کنم بکنمش حسابی داغون بودم تا اینکه زنگ خونه زده شد کیرم هم سیخ بود شلوار پوشیدم ببینم کی زنگ…

  • این داستان تقدیم به شما باسلام داستانیکه میخوام بگم مربوط به زمستون سال 90 هستو،زمستونیکه خیلی سرد و پردردبود و من حالم خیلی بدبود.و این باعث شدتوشب اول باسولماز نزدیکی خاصی پیداکنیم… *** تواون دوره با این دختر(مطلقه) آشناشدم که اسمش همونجور که گفتم سولماز بود.32ساله،که مطلقه بود،نحوه ی آشناییمونم اینطوربودکه تقریباآخرای شب تویه مکان…

  • این داستان تقدیم به شما سلام … سال سوم ابتداییم تموم شد تابستون اومد بچه پولدارا فکر کلاس تابستونه و گردش و مسافرت بودن اما من و امثال من فکر اینکه کجا بریم کار تا بتونیم خرج لباس و کفش سال تحصیلی بعد و جور کنیم تو شهر ما چغندر زیاد میکاشتن ویکی از کارها…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. اسمم مهدی از همدان شهرستان کبودراهنگ. خاطره ای که میخوام بگم مربوط به خاله خانمم هست… *** این خانم اسمش هست شهناز نمیدونین  چه کون وکوسی داره سینه 75 کون قلمبه کوس ناب یه روز تابستان خانوده خانمم و خالشون باهم رفتیم شمال بعد ه رسیدیم رفتیم یه سوئیت گرفتیم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام . اسمم اریاست 18 سالمه خاطره ای که میخام براتون تعریف کنم مربوط به 5 سال پیش زمانیکه 13 سالم بود… *** اون موقع من بدنی سفید و بی مو داشتمو کلاس فوتبال میرفتم . به دلیل این که چمن فوتبال با خونه فاصله زیادی داشت مجبور بودم با تاکسی…