برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما سلام . اسمم اریاست 18 سالمه خاطره ای که میخام براتون تعریف کنم مربوط به 5 سال پیش زمانیکه 13 سالم بود… *** اون موقع من بدنی سفید و بی مو داشتمو کلاس فوتبال میرفتم . به دلیل این که چمن فوتبال با خونه فاصله زیادی داشت مجبور بودم با تاکسی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام بر دوستان . اولین بارم است که اینجا چیزی مینویسم … *** اسمم سعید هست و ساکن تهران 35 سالمه و 7سال است که ازدواج کردم 2 بچه دارم و خانمومم اسمش رویا هست که 28سالشه و اندام خوبی داره زیاد خوشگل نیس ولی مهربونه و هوای منو خیلی…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام خدمتتون…خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم بر میگرده به دو سال پیش تابستون…من اسمم رضاست بیست سالمه و تو یه خانواده مذهبی بزرگ شدم…من از بچگی به لیسیدن پای خانما علاقه داشتم و دست خودمم نیست… *** میخواستیم تو تابستون خونمونو رنگ بزنیم منم کاری نداشتم و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.بعضی وقتا یه اتفاقای عجیب توی زندگی آدم میفته که بعد وقتی بهش فکر میکنی،بیشتر شبیه یه خواب میمونه.اسم من مرجان هست و متولد ۱۳۶۰ هستم و مهرماه رفتم توی ۳۶ سالگی.قبلا به بار ازدواج کردم و طلاق گرفتم،البته ازدواج هم نمیشه اسمش رو گذاشت.پسرخاله ام مقیم سویس بود و…

  • این داستان تقدیم به شما بوی عید تقریبا از اواخر بهمن به مشام میرسه،من عاشق چیزای جدیدم،مبلمان جدید،خونه جدید،ماشین جدید،سال جدید،حتی سکس جدید ولی با یه آدم قدیمی! تنوع سکس موقعی خوبه که با یه نفر تجربیات جدیدی داشته باشی،وگرنه وارد کردن آدمای جدید و دردسرای یه رابطه تازه!نه وقتشو دارم نه انرژیشو.دیشب که اومد،خوابیده…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان .من یه خواهر زن دارم که حشری و برای کیرم میمیره… *** یکی از روزهای تابستان زنم بچه دومش وبه دنیا اورد و بردنش خانه پدریش، منم هر روز میرفتم به بچه و زنم سر میزدم و میرفتم خونه استراحت البته این بعد کار بود یه شب تا…

  • این داستان تقدیم به شما بهار و تابستون سال 92 هر هفته میرفتم کوه. تک و تنها … مختصر وسایلی در حد کمی خوراکی، کمی آب ، یک زیر انداز با خودم می بردم. هر 5 شنبه می رفتم تا با خودم خلوت کنم. علتش هم این بود که دختری رو که دوستش داشتم و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام . داستانی که میخوام بگم خدمتتون مال ی هفته پیشه اول از همه واسه اینکه لو نریم  همه اسم ها مستعاره… *** اسم من پدرام 23 سالمه از تهران حدودا دو سه سال پیش با ی دختری اشنا شدم که خدایش خوشکل بود و مجذوبش بودم و واقعا خونواده ای…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان.خدمت اون کسایی که میان میگن محرم و این کس شعرا عرض کنم که خودتم مشکل داری و اومدی داری میخونی فکر کنم ولی مهم نیست دوستانی که علاقه دارن رو چشم ما هستن.در ضمن این قضیه با محارم سکس نکنید رو قدیما برای این ساخته بودن که خدا…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. بي مقدمه ميرم سراغ داستان سكسى خودم و زنم با رفيقم… *** اسم من مسعود سه ساله ازدواج كردم اسم زنمم فرنوش من دركل آدم داغ و حشرى هستم زنم از خودم بدتر كيرم فوق العاده كلفت و البته درازه حدودا پونزده سانت ، زنمم خيلي خوشگل نيست معمولى…

  • این داستان تقدیم به شما سلام بر دوستان! اسمم عرفان و30 سالمه تقریبا خوش قیافه واین خاطره به 6 سال پیش برمیگرده که اون موقع بدنسازی هم میرفتم خیلی خوش استیل شده بودم. من تو پایگاه بسیج مسوول کتابخونه بودم البته ما اونموقع بسیجی مخلصی نبودیم وبرای جنگولک بازی وشیطنت میرفتیم پایگاه اونم ماهی یکی دو شب…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام خدمت دوستان عزیز خاطره ای که براتون تعریف میکنم  حدود چند هفته پیش رخ داد …البته پایه ریزیش از چند ماه پیش طی جریان های مختلف ریخته شده بود . *** من یه دوستی داشتم به اسم حامد که حالا بعد اون اتفاق دیگه باهام قطع رابطه کرده…