برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما با سلام خدمت دوستان عزیز خاطره ای که براتون تعریف میکنم  حدود چند هفته پیش رخ داد …البته پایه ریزیش از چند ماه پیش طی جریان های مختلف ریخته شده بود . *** من یه دوستی داشتم به اسم حامد که حالا بعد اون اتفاق دیگه باهام قطع رابطه کرده…

  • این داستان تقدیم به شما زبونش رو روی کسم بالا پایین میکرد و فرو میکرد داخل و به سقف کسم ضربه وارد میکرد دیوانه وار آاااااه و ناله میکردم و به ملافه ی روی تخت چنگ میزدم ناله هام اتاق رو پر کرده بود برای دومین بار ارضا شدم و نالیدم : سامان کافیه کیرت…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم آرمانه ۲۶ سالمه، من گی نیستم و این تنها داستان گی من با بهترین دوستم فرید هستش… *** من و فرید از ۶ سالگی همسایه بودیم تو بچگی بعضی وقتا شیطونی سکسی میکردیم، تهش این بود که دودولامونو نشون هم بدیم و ته تهش به دودولای هم…

  • این داستان تقدیم به شما معصومه از جمله کارمندایی بود که تونسته بود با وسواسی که من تو کارم دارم کنار بیاد ، همیشه فعال و پر انرژی کار می کرد اما چند وقتی بود که حال و حوصله ی کارو نداشت البته من بهش حق میدم ، طلاق گرفتن و جدا شدن برای هر…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به دوستان. من اسمم امیره و 16سالمه و اسمه مامانمم مهساس.ماهمسایه پایینی مون یه زن فلیپینی که شوهرش ایرانیه.رابطه مامانم با اون زن فلیپینیه خوب بود هر چن وخ یه بار همو می دیدن تا این که قرار شد بره جشن کریسمس به خونه یکی از فامیلای همسایمون تو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.اسم من لیلاست.بیست و هشت سالمه..چند وقته یه مشکل خیلی بزرگ دارم که واقعا موندم باید چکار کنم… *** اتفاقی که برای من افتاد از جایی شروع شد که بخاطر هزینه های دانشگاه دنبال کار بودم.من با مادرم زندگی میکنم که مامانم اسمش لادن هست و ۴۶ سالشه و کارای…

  • این داستان تقدیم به شما من و زري که خواهر دوقلوم باشه بدجوري به هم چسبيديم. اين کششي که به هم داريم نصفيش تو خونمون هست، نصفيش هم کار آدماي دور و برمونه که با رفتارشون ما دوتا رو بيشتر به هم ميچسبونن. هيچوقت نميگن: زري، حالت خوبه؟ ميگن: زري جون، پري جون حالتون خوبه؟…

  • این داستان تقدیم به شما شبی سرد و پاییزی بود. چند دقیقه ای می شد که شوهرم ماشین رو خاموش کرده بود. ولی هیچ کدوم از جامون تکون نمیخوردیم. بالاخره خودم پا پیش گذاشتم و دستگیره ی در رو کشیدم که با ناله ای باز شد. باد ملایمی می وزید و دست نوازشش رو به…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان .اسم من امین ،اسم مامانم حوریه هستش،مامانم درسن پانزده سالگی با پدرم که اونموقع بیست وهشت سالش بود در یکی از شهرهای شمالی ایران ازدواج کرد یعنی سیزده سال فاصله سنی،خب اونموقع بابام جونتر بود ومیتونست خارش کوس مامانمو ازبین ببره ولی الان مادرم حدود ۴۵سال و بابامم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.من مریم هستم.شونزده سالمه.سال آخر دیپلم هستم.خانواده ما شیش نفره است و ما چهارتا خواهریم که دوتا خواهر بزرگ دارم.یکیشون بیست و هشت سالشه و اون یکی دوسال از خواهر بزرگم کوچیکتره. من و مژده هم یکسال باهم تفاوت سنی داریم و مژده کلاس دهم هست. *** داماد بزرگمون یه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من امیره ۲۵سالمه ترک تبریزم و باغبونی بلدم میخوام یه داستان سکس خودم و نازنین تحریف کنم امیدوارم خوشتون بیاد این داستان برمیگرده به سال پیش وقتی که برای کار به چابهار رفته من سریه باغ اطراف چابهار باغبون بودم اسم صاحب باغ حمید ویه دختر حشری داشت به اسم نازنین……

  • این داستان تقدیم به شما ساعت 8 صبح بود. ماشین رو تو پارکینگ پارک کردم و رفتم داخل ترمینال رو صندلی انتظار نشستم. طبق محاسبات من خانومم باید ساعت 9 می رسید. ولی چون هوا سرد بود و نم نم برف میومد زودتر اومدم که زیاد معطل نشه و به محض اینکه رسید زود بریم…