این داستان تقدیم به شما سلام اسم من امیره ۲۵سالمه ترک تبریزم و باغبونی بلدم میخوام یه داستان سکس خودم و نازنین تحریف کنم امیدوارم خوشتون بیاد این داستان برمیگرده به سال پیش وقتی که برای کار به چابهار رفته من سریه باغ اطراف چابهار باغبون بودم اسم صاحب باغ حمید ویه دختر حشری داشت به اسم نازنین……
این داستان تقدیم به شما ساعت 8 صبح بود. ماشین رو تو پارکینگ پارک کردم و رفتم داخل ترمینال رو صندلی انتظار نشستم. طبق محاسبات من خانومم باید ساعت 9 می رسید. ولی چون هوا سرد بود و نم نم برف میومد زودتر اومدم که زیاد معطل نشه و به محض اینکه رسید زود بریم…
این داستان تقدیم به شما داستان من و “سین” عجیب ترین داستان زندگی منه ما شش ماه بصورت مجازی با هم ارتباط داشتیم با اینکه خیلی خوشگل بود ولی خیلی اشتیاقی برای دیدنش نداشتم گه گداری تلفنی حرف میزدیم ولی هیچ معاشقه ای بینمون نبود… داستان مال زمانیه که من در خونه دوستم توی شمال…
این داستان تقدیم به شما سلام.من ۲۵ سالمه و زنم ۲۶ سالش تو دانشگاه اشنا شدیم یه دختر قد بلند و جذاب که با هیچ کس نمیپرید و اصلا با پسرا حرف هم نمیزد نمیشه گفت فوق العادس اما خوشگل و خوش هیکله بعد ۵ سال دوستی و کلی مشکلات و مخالفت های خانواده ها…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه رفقا. من آرمینم ۱۸ سالمه کجای کشور مهم نی. این داستان داستان سکس من و خواهر رفیق صمیمیم مهرداده، باور کردن یا نکردنش پای خودتون من که کیف و بردم و برام فرقی نداره که باور کنید یا نه. این داستان مربوط میشه به سه ماه پیش……
این داستان تقدیم به شما سلام قضیه بر می گرده به 2 سال پیش من عاشق پای خانوم ها بودم همیشه جورابشونو دید میزدم میخواستم خم شمو همونجا لبامو بچسبونم به پاهاشون تا اینکه یروز با دوستم عیسی اشنا شدم ی پسر مسیحی مو بور قد بلند بود رفتیم خوشون مامانش با جوراب نازک…
این داستان تقدیم به شما همیشه با خودم میگفتم دیپلم که بگیرم دیگه راحت میشم، چه خیال باطلی. از چی راحت شدم؟ از درس و مشق اجباری و گز کردن راه خونه به مدرسه. چی بدست آوردم؟ الافی، بگومگو با همه وتحمل برادر لوسی که بعد از هدر دادن همه پس انداز خانواده دست از…
این داستان تقدیم به شما سلام و وقت بخیر … گاهی اوقات موضوعات اطراف ما خیلی ساده هستن و ما نیاز نیس اینقد اونارو به خودمون سخت بگیریم فقط کافیه خودمونو تو اون فضا در نظر بگیریم و بعد تصمیم بگیریم… من مهران هستم تک فرزندم و مدتیه واسه کار به یکی از شهرهای جنوبی…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من ایلیکا هستم الآن ۲۹ سالمه اما این داستان مال سه سال پیشه. من و کیارش خیلی باهم صمیمی بودیم.کیا تو دانشگاهمون بود و بعد از کلی سعی و تلاش من اجازه دادم باهام رفیق بشه. من قدم ۱۷۰ و وزنم ۶۹ و اونم قد ۱۸۷ و وزن…
این داستان تقدیم به شما اسمم میلاده.نزدیک به ۳ ساله که ازدواج کردم. زمانی که خواستم برای اولین بار با زنم ارتباط جنسی داشته باشم متوجه شدم که دختر نیست از انجاییکه خیلی دوستش داشتم و از ترس ابروریزی پیش خانواده وبستگان ودوستان واطرافیان سکوت کردم وهیچ عکس العملی نشون ندادم و فقط اززنم پرسیدم…
این داستان تقدیم به شما ماجرا به زمانی برمیگرده که دخترم آنی 17 سالش بود و تو امتحان علوم رد شد. بچه بیچاره حتی هر روز بعد مدرسه به کتابخونه می رفت و میدونستم که کلی درس میخوند. از طرفیم از معلماش میخواست تکالیف بیشتری بهش بدن. ولی اساسا دختر خیال پردازی بود و غرق…
این داستان تقدیم به شما اسم من حسینه 18 سالمه من میخوام داستان سکس با خواهر دوستمو بگم … *** من یه دوست دارم به اسم علی که ۱۰ ساله با هم دوستیم خیلیم صمیمی یه سال از من بزرگتره . این دوستم علی یه خواهر داشت به اسم سودا .ما چون تو یه محله…