برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه اسم من ارش ۱۸ سالمه بچه کرج هستم قدم معمولیه حدود ۱۷۵ و وزنم حدود ۷۰ هیکلم به خاطر این که از بچگی ورزش میرفتم انصافا خوبه و قیافمم شاخ نیست ولی راضیم خدارو شکر میتونست خیلی بدتر باشه کیرمم ۱۴هست . بریم سر داستان اصلی .…

  • این داستان تقدیم به شما تازه لاین باب شده بود و من تو یه گروه چت بودم . با یه خانم که البته عکس هم نداشت چت میکردیم تو گروه هر چند بچه ها معتقد بودن پسره ولی من باهاش رفتم خصوصی و کمی چت کردم و ازش عکس خواستم .اولش قبول نکرد ولی اصرار…

  • این داستان تقدیم به شما در حساس ترين دوره سني چند هفته در بستر بيماري افتادم و در همين مدت کساني که به مرور خانواده من شده بودند از من دور شدند. خانواده اي که اولين عضوش دوست و همکلاسيم حميد بود. اونقدر آقا بود که به خاطرش با درس و کتاب آشتي کردم. دومين…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به دوستای گل تقریبا بهار پنج سال پیش بود که بخاطر حالتهای شهوت انگیز نوک ممه هام و حشریتشون که بیشتر منو به سمت مفعول بودن هل میداد وارد سایت شهوتناک  شدم. موهای کل بدنمو با کرم موبر از بین بردمو و از همه جای بدنم عکس گذاشتم تو تو چت…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه اسم من رضاام و 16 سالمه یه پسر عمو دارم که ازم 1 سال بزرگ تره به اسم امیر من و این پسر عموم از بچگی با هم بزرگ شدیم و خیلی صمیمی هستیم از بچگی فیلم سوپر از گوشی بابا هامون می گرفتیم و یواشکی می…

  • این داستان تقدیم به شما اونقدر شلوغ بودکه داشتم خفه می شدم. اتوبوس جای سوزن انداختن نداشت، اونوقت شعار می دهند که از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کنید.اگه حتی یک دوچرخه هم داشتم با اتوبوس به مدرسه نمیرفتم.کنارم توی اتوبوس، خانومی خوشگل با آرایشی ملایم و عطری ملیح بود که بوی عطرش من…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من امين ٢١ سالمه ساكن كرج اون اتفاق مال ٦سال پيشه… *** هر سال با دايي و زن دايي و خاله و شوهر خالم ميريم شمال يادمه ما سال ٩١ با فاميلامون رفتيم شمال خونه ي اون يكي خالم.من از ١٣ سالگي تو كف زن داييمم اسمش عسله…

  • این داستان تقدیم به شما با سلام خدمت دوستان من در یکی از شهرهای جنوبی زندگی میکنم شغلم اداریه و یه همکار داشتم که چهار سال بیوه بود اگر نحوه آشنا شدنمون رو بخوام بگم خیلی طولانی میشه به صورت خلاصه بگم که بعد از یه مدت که آشنا سدیم و رابطه برقرار کردیم بیرون…

  • این داستان تقدیم به شما :تا ده دقیقه دیگه جلوی در خونتونم بیا پایین :چشم گوشیو قطع کردمو شالمو آزاد انداختم روی موهام ،بعد از مطمئن شدن از سرو وضعم رفتم پایین به محض اینکه رسید سوار ماشین شدم و سریع درو بستم :وووووویییی یخ زدممم میگم کوروش…… برگشتم سمتش که دیدم داره با اخم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام میخوام براتون جریان اولین سکس با پدرشوهرمو بنویسم… *** قبل از هر چیزی بگم من اسمم نیلوفره 26 سالمه و از نظر عموم زیبا هستم . سینه های درشت و رون و باسن پری دارم. پدر شوهرم اسمش فریدونه، خیلی سکسیه و خیلی خیلی به خودش می رسه .…

  • این داستان تقدیم به شما سلام . من علی هستم 23 ساله یه پسر ابانی و احساسی و البته شهوتی قد بلند و هیکلی البته فکر نکنین کوه عضله هستما نه …بگذریم. این خاطره برمیگرده به سال نود و دو که مجرد بودم و کف کف,اقا اونزمان من با پدر و مادرم منجیل زندگی میکردیم…

  • این داستان تقدیم به شما مدتی پیش یه سفر رفتم مالزی. با نرم افزار اسکات دنبال پیدا کردن یه دختر بودم که یهو دیدم یه نفر پروفایل من رو دید. رفتم تو پروفایلش و دیدم یه دختر 22 ساله عربستانی هست. عکسش هم با روبند بود. یعنی هیچی از صورتش معلوم نبود. … بهش پیام…