این داستان تقدیم به شما دانیالم یه پسر خوشگل سفید با چشمای عسلی یادمه کلاس پنجم ابتدایی اینا که بودم،یه همسایه داشتیم دخترش خیلی پررو بود از من یه سه چار سالی بزرگتر بود و منو گاهی اذیت میکرد ولی خیلی خوشگل و سفید بود دوسش داشتم هروقت خونه تنها بودم میومد پیشم یادمه یه…
این داستان تقدیم به شما خوابِ خواب بودم یکهو دیدم داره اروم تکونم میده.چشامو وا کردم توی تاریک و روشن اتاق دیدم نگار هستش اروم بهم گفت:پاشو میخام. دیدم موبایلش دستشه و داره با یکی تلفنی حرف میزنه. اروم تو گوشش گفتم : چی میخای جنده کوچولوی من؟گفت :زود بااااش بیا اااااه. پاشدم از…
این داستان تقدیم به شما زيپ شلوارمو داد پايين ، دستشو كرد تو ، اول از رو شرت كسمو مالوند، گفت جوووون چه داغه…. گفتم نكن زشته مردم ميبينن، دو ديقه قبلش دستش تو سوتين م بود نوك سينه مو فشار ميداد، بزور دستشو از تو سينه هام جدا كردم، گفت جنده خانوم نميبيني شق…
این داستان تقدیم به شما سلام .من آرشم 20 سالمه ادم بیخیالی هستم که کلا زندگی به تخمم هست کلا حال نمیکنم بخام زندگی رو سخت بگیرم .این ماجرا مال تابستون پارساله مامانم یه زن محجبه و خیلی چاقه که از بچگی من باهاش خیلی راحت بودم تا حدی که چند بار درحال حق زدن…
این داستان تقدیم به شما سلام. آراد هستم 19 سالمه یه پوست روشن دارم با چشمای بزرگ سورمه ای و یه دماغ کوچولو و لبای قلوه ای صورتی و نرم که ازش راضی نیستم و ترجیح میدم یه لب خیلی کوچیک داشته باشم میخوام خاطرام رو با خوشگل ترین پسر دانشگاهمون تعریف کنم… *** اولین…
این داستان تقدیم به شما الان بیست سالی هست که با احمد ازدواج کردیم .من کارمند بانک هستم و اون معاون یه شرکت بزرگ احمد از روز اولم بخاطر تحصیلات بالا و سوابق زیادی که داشت پستهای بالایی داشت .قد بلند چهارشونه و خوش تیپ و واقعا مرموز من توی این بیست سال هنوز سر…
این داستان تقدیم به شما سلام. من حسن هستم تو تهران زندگی میکنم و تک پسر هستم الان نوزده سالمه این خاطره بر میگرده به موقعی که من چهارده سالم بود .اون سالا وضعیت مالی خانواده ما خوب نبود و مادرم هم مجبوری سر کار میرفت .من از سکس اطلاعات زیادی نداشتم ولی خوب اندازه…
این داستان تقدیم به شما سلام اسم من امیر میخوام ماجرای خودم و زن دایی سمانه رو براتون بگم اول از خودم بگم ٢۵سالمه قد ١٧۴ کیرم هم متوسط و زن داییم هم ٢٩سال قد حدود ١۶۵ـ١٧۰هیکل هم تووپ ماجرا بر میگرده پنج سال پیش عید… *** از قبل ماجرا براتون بگم ما اصالتا اهل شیراز…
این داستان تقدیم به شما سلام.اسمم مریمه و 19 سالمه.چندماهی هم هست که ازدواج کردم.ولی چون از طرف شوهرم ارضا نمیشدم کم کم تمایلاتم عوض شد.قدم 173و وزنم 57 هستش.یکی از همکلاسیهام که اونم دختر داغی بود و از تمایلاتش خبر داشتم پایه ی اولین لز شد.یه روز که شوهرم سر کار بود به سحر…
این داستان تقدیم به شما اسم من امیره و 22 سالمه… حدودا 16 ساله بودم که مجبوربودم واسه هزینه تحصیلم تابستونابرم سرکار. يه روزیه پسر15ساله سبزه تپل وبانمک به نام حسین هم اومد مشغول به کارشد. دوستام که میومدن پیشم گفتن حسین کونیه. منم خیلی حشری بودم پسرای زیادی روکرده بودم فقط هم لاپا میزدم…
این داستان تقدیم به شما کلاس سوم راهنمایی شده بودم شاگرد مغازه حاج آقا فرش فروش معروف بازار. حاجی با اینکه سنی نداشت چون پول داشت و مکه رفته بود همه براش احترام زیادی قائل بودند.تو این چند سال بار ها دیده بودم که زنهای کم سن و سال . از بیوه گرفته تا مطلقه…
این داستان تقدیم به شما 6 نفر ما بودیم 12 نفر اونا. کلا 18 نفر آدم ساده و بی گناه بودند که روی زمین به آسمان شب و هرچیز دیگری زل زده بودند اما مستقیم به ما نگاه میگردن. خوشگل بودند و حیرت زده و عصبی به نطر می رسیدند. بدن های لاغرشان در شلوارهای…