این داستان تقدیم به شما سلام دو هفته پیش با یکی از دوستام رفته بودم یه بوتیک تو خیابون ابوذر طرفای آریاشهر. داشتیم جنساشو نگاه می کردیم که این رفیق ما یهو یه شلوار دید و خیلی خوشش اومد. ازم پرسید علی این شلواره چطوره؟ بدک نبود و منم بهش گفتم کون لقت برو پرو…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان. اسم من فرزامه و ٢٧ سالمه و متاهلم، هيكل معمولي و قيافه معمولي دارم، يه آبجي دارم به اسم مريم كه ٣٠ سالشه و متاهل ولي قيافش فوق العاده خوشگل و نازه و اندامشم خوبه و ٢ تا هم بچه داره كه ابتدايي درس ميخونن يكي پنجم و…
این داستان تقدیم به شما سلام. اسم من سینا و 18 سالمه. از وقتی که یادمه دوست داشتم کون بدم و ازین کار خیلی خوشم میومد… *** حدود دو سال پیش خواهرم با شوهرش و بچه ش اومدن خونمون. خونه خواهرم یه شهر دیگه بود و مجبور بودن شب رو اونجا بخوابن. شب شد و…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان. اسمم پیامه ۳۵ ساله خاطرم واسه ۷ سال پیشه… *** منو دوستم علی تو یه اداره کار میکردیم و خیلی با هم صمیمی بودیم اینم بگم من اون موقع ازدواج نکرده بودم ولی علی ۳ سال بود با فریبا ازدواج کرده بود علی دوستم خیلی میپرید و روزی…
این داستان تقدیم به شما سلام. اسمم ازیتاس ۲۵سالمه قدم بلنده و هیکل خوب و کون خوشگلی دارم… *** تو دوران مدرسه با شوهرم آشنا شدم بعد دیپلم زود ازدواج کردیم اما خیلی اذیتم میکردم ازش طلاق گرفتم با این ک خیلی شهوتی بودم اما رابطه خوبی باهاش نداشتم به ارضاع من اهمیت نمیداد همیشه عاشق…
این داستان تقدیم به شما سلام من مسعودم و این داستان سکسم با دختر عممه… *** این ماجرا برمیگرده به بهار پارسال که 24 سالم بود.عمم یه دوقلو دختر داشت که حدود 29 ساله بودن.یکیشون اندامش خیلی رو فرم و ورزشی بود و اون یکی یکم تپل تر و سفیدتر بود که اسمش شیما بود.این…
این داستان تقدیم به شما سلام من کامران هستم و ۱۷ سالمه بدنم لاغر و نسبتا سفید و کاملا بدون مو باسنمم برجسته یه پسردایی به اسم محمد دارم که یه سال از من بزرگتره اون موهاش بوره و پوست سفیدی داره کلا هیکلش توپه توپه شکم شش تیکه و بازو هاشم پر سینه چاک…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه داستانی که میخوام تعریف کنم مربوط میشه به دوران دبیرستان … *** من علی هستم الان ۲۵سالمه قضیه برمیگرده به ۱۷ سالگیم موهام قهوه ای روشن و چهره ی خوش بر و رویی دارم اون موقع من سال سوم دبیرستان بودم و یادمه روز اول مدرسه…
این داستان تقدیم به شما سلام.افشین هستم 40 سالمه.تیپ و قیافه خوبی دارم.ولی در زمان دبستان چشمای درشت رنگی من و موهای بور من باعث جلب توجه بعضیها میشد مثلا مامان بیژن همسایه مون که هم دوستم بود و هم همکلاسی بودیم منو بیژن همیشه باهم بودیم فقط شبها موقع خواب هرکی خونه خودش بود…
این داستان تقدیم به شما سلام .اسم من علی .داستانی رو میخوام واستون تعریف کنم مربوط میشه به اسفند ماه ۹۵ک من برای شرکت تو جشن عروسی پسرعموم رفته بود م شهرستان … از خاله جانم بگم ک نفس منه عشق منه ازبچگی تا الان دیوانشم خیلی خیلی دوستش دارم .خیلی وقتا فک میکردم کاش…
این داستان تقدیم به شما سلام .من الان بیست و سه سالمه داستان برمیگرده به تقریبا چهارده سالگیم…. *** من یه پسر سفید با کون بزرگ که از بچگی همه توو کفم بودن البته چن نفر هم موفق شدن بکنن منو اما همیشه لاپایی.من با سه تا خواهر از خودم بزرگتر و مادرم توو شهرستان زندگی…
این داستان تقدیم به شما سلام من محسنم ۳۸ سالمه،ی خواهر زن دارم ۳۴ سالشه،ازاون تپل گندمیای حشری،با سینه های ۸۵ ،کون تپل طاقچه ای،رونای پر،چندسالی بود که تو نخش بودم ،خودشم میفهمید،اونم ازقصد، فرصت پیش میومد ،سروسینه وگل وگردن نشونم میداد،دیگه هردومون میدونستیم چی میخایم،ولی میترسیدیم واحتیاط میکردیم،تا اینکه نزدیکای عید سال پیش باجناغم…