این داستان تقدیم به شما سلام .من الان بیست و سه سالمه داستان برمیگرده به تقریبا چهارده سالگیم…. *** من یه پسر سفید با کون بزرگ که از بچگی همه توو کفم بودن البته چن نفر هم موفق شدن بکنن منو اما همیشه لاپایی.من با سه تا خواهر از خودم بزرگتر و مادرم توو شهرستان زندگی…
این داستان تقدیم به شما سلام من محسنم ۳۸ سالمه،ی خواهر زن دارم ۳۴ سالشه،ازاون تپل گندمیای حشری،با سینه های ۸۵ ،کون تپل طاقچه ای،رونای پر،چندسالی بود که تو نخش بودم ،خودشم میفهمید،اونم ازقصد، فرصت پیش میومد ،سروسینه وگل وگردن نشونم میداد،دیگه هردومون میدونستیم چی میخایم،ولی میترسیدیم واحتیاط میکردیم،تا اینکه نزدیکای عید سال پیش باجناغم…
این داستان تقدیم به شما سلام .من هجده سالمه در یکی از شهرستانای اطراف اراک زندگی میکنم همراه مامانم پدرم توو معدن کار میکرده وقتی ده سالم بود زیر اوار موند و فوت کرد… *** البته من چیزه زیادی از پدرم یادم نمیاد.دایی هام کمکمون کردن و هوای مامانمو داشتن تا ازدواج نکنه چون واسه…
این داستان تقدیم به شما سلام . سپهر هستم اول دبیرستان ترم دوم بود که ترک تحصیل کردم و افتادم دنبال کار .خونمون نزدیک یه شهرک صنعتی بود و یه روز بادوچرخه رفتم تو شهرک که به کارگاهها سر بزنم ببینم کدومشون کارگر ساده میخاد و یعد از ظهر بود و تازه هوا گرم شده…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان یک داستان داغ داغ … دلم میخواد بنویسم که بالاخره داش کیا به آرزوش رسید… *** برم سر اصل مطلب … من یه دوست صمیمی دارم که بخاطر کارش مدام در حال سفر کردنه و خاطرات سکس هاش در این سفر ها از تعداد موهای سرش بیشتره و…
این داستان تقدیم به شما سلام. من نیما هستم … بریم سر ماجرا،حدود سه سالی شاید بود دنبال ی فرد باشخصیت بودم که باهاش وارد رابطه بشم دیگه شما هرجایی رو فکرش کنید از اینستا،فیسبوک تا اینجا تو این مدت گشتم ولی اکثر کسایی بودند که ارزو کردن داشتند ،متاهل بودن که زنشون کون نمیدادند…
این داستان تقدیم به شما مفلس و تنها 25 سالگیم رو جشن گرفتم. با یه پیاله شراب که کف دستم گرفته بودم تا به اندازه ی حرارت تنم گرم شه که وقتی نون سوخاری برشته رو توش خیس می کنم و می زارم رو زبونم هیچی غیر از طعم نون و مزه ی شراب تو…
این داستان تقدیم به شما چند سال پیش که دانشجو بودم بعضی وقت ها پیش میومد که برای رفتن به مشهد از ماشین های خطی استفاده کنم، ما ساکن تربت حیدریه بودیم و من مشهد درس میخوندم، شب جمعه عروسی دعوت بودیم و من صبح پنجشنبه کلاسی داشتم که نمیشد غیبت کرد، به همین خاطر…
این داستان تقدیم به شما سلام . تازه لاین باب شده بود و من تو یه گروه چت بودم . با یه خانم که البته عکس هم نداشت چت میکردیم تو گروه هر چند بچه ها معتقد بودن پسره ولی من باهاش رفتم خصوصی و کمی چت کردم و ازش عکس خواستم .اولش قبول نکرد…
این داستان تقدیم به شما سلام آریان هستم من باره دومه داستان میذارم خاطره دومم که واسه خودم جالبه برمیگرده به تنها ارتباطم با یک دختر خارجی.من تقریبا مسلطم به زبان انگلیسی چند سالی کلاس رفتم.سال ۹۰ بود تو گوهردشت کرج داخل یه بوتیک کار میکردم. یک روز دو مرد جوون امدن داخل من…
این داستان تقدیم به شما سلام… من مرسده هستم و 23 سالمه دوران دبیرستان میدیدم که همه ی دوستانم به نوعی با پسرا میچرخن.بعدشم توی دانشگاه. یا تیغ زدن یا تفریحی و یا تیپ عشق و عاشقی.. ولی من نمیتونستم..اصلا قبول کرده بودم که مشکل دارم.. رابطم با یه پسر به ماه هم نمیکشید چون…
این داستان تقدیم به شما سلام خدمت همه دوستان زیاد وقتتونو نمیگیرم میخوام برم سر اصل مطلب، داستان من برمیگرده به 9 سال قبل که البته تا الان ادامه داره… *** پدرم شغلش کارای ساختمانیه که یه دوستی داره که 30 سال قبل بخاطر کارایی که تو ساختمونش انجام داده با هم رفیق شدن والبته…