برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما سلام عشقا من سعید هستم 31 و همسر خوشگلم الهه 26 ساله . خب اینو همین اول بگم که بیشتر از اونی که من روی الهه احاطه و قدرت اظهار نظر داشته باشم اون روی من مسلطه البته خیلی هم اذیتم نمیکنه ولی گاهی تا مرز له شدن منو میبره…

  • این داستان تقدیم به شما تو که میبینی اون علی آشغال همش خیره شده بهت میری باهاش دستم میدی ؟ دستاشو گذاشت رو قفسه سینم و هولم داد عقب هنوز مات و مبهوت کارش بودم میدونستم اصلا چیز خوبی در انتظارم نیست چون حسابی مست کرده بود. عرفان اشتبااااه کردم توروخداااا ببخشید !!! خفه شو…

  • این داستان تقدیم به شما اسم من کاتریناست و یه دورگه ایرانی_ روسیه ای هستم. ۲۰ سالمه و هیکل فوق العاده سکسی دارم. خانواده مادرم همه روسیه هستن و خانواده پدرم ایران که قراره برای عروسی سوفیا بیان روسیه. *** با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم.امروز عروسی سوفیا بود و قرار بود بعد…

  • این داستان تقدیم به شما خسته و کوفته کلید انداختم و اومدم تو که با خش خش کاغذی که لگد کرده بودم به خودم اومدم. عجیب بود. سپیده امکان نداشت خونه رو نامرتب بذاره و بره. میگفت هیچ وقت نمیدونی کی قراره باهات برگرده بیاد خونه. امکان نداشت سپیده یه کاغذو همینجوری به امان خدا…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من مرتضی هستم ۳۰ساله از مازندران من عاشق سکس از کونم اما خانمم میترسید و قبول نمیکرد یه شب خونه مادر خانمم خوابیدیم اونشب خاره خانمم واسه یه کاری اداری اومده بود ساری خاله خانمم اسمش فرنازه حدود۳۵ساله اما خیلی هیکل توپی داره اونشب تو اتاق کناری ما خوابیده…

  • این داستان تقدیم به شما سلام یه همسایه داشتیم یه پسر داشت که از من چهار سال بزرگتر بود و چون تو کوچه ما پسر دیگه ای نبود ما باهم همبازی بودیم.همیشه خونه همدیگه بودیم.باهم کشتی میگرفتیم ولی با پیشنهاد اون که همیشه زورش به من میرسید و میومد روم میخوابید،همیشه هم کیرش سفت میشد…

  • این داستان تقدیم به شما مریم هستم ۲۹ساله داستانی که میخام براتون تعریف کنم مربوط میشه به یک س ال پیش من یه زن شوهر دار هستم قدم حدود ۱۶۰وزنم۶۰کیلو پوستمم سفیده چشمو ابرو مشکی دارم راستشو بخاید هیچ وقت از سکس با همسرم راضی نبودم ولی اهل شیطنت و خیانت هم نبودم بعضی شبا…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من اسمم سامانِ و یه عمو زاده دارم به اسم پریا من و پریا همیشه رابطه خوبی داشتیم و همیشه دوست داشتم کنارش باشم داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به سال ۹۳ که اون موقع من ۲۳ سالم بود و پریا خانم ۲۴ساله اول اجازه بدین…

  • این داستان تقدیم به شما سلام داستان من واقعیه اسم من محسن ده سال پیش با زنم سارا ازدواج کردم تپل سفید با سینه سایز 85 یه خواهر داشت به نام سمیرا که 10 سال از زنم کوچیکتره الان زنم 35 ساله وسمیرا 25 سالش برعکس خانمم سمیرا باربی زیبا دو سال بعد ازدواج با سارا…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان من اسمم امير٢٥ اصلا اهل داستان نويسي نيستم يعني بلد نيستم ولي دوس داشتم يه خاطره كوتاه از خودم واستون تعريف كنم…. *** راستش چند وقت بود يه حسي درونم به وجود اومده بود كه دوس داشتم تجربه يه بار دادن حس كنم علتش نميدونم شايد بيشتر به…

  • این داستان تقدیم به شما اين خاطره رو من و برادرم تعریف می کنیم. حرفای برادرم در کنار خاطرات من تصوير کامل تری از ماجرای محبوس شدن من و برادرم با دخترخاله و پسرخاله مون، در معدن متروکه درست می کنه… *** صبح زود چهارنفری برای گردش در کوه با ماشین عازم جاده چالوس شدیم.…

  • این داستان تقدیم به شما اسمم مرتضی هستش الان 41 ساله هستم وپزشک… *** سال 72 بودماتازه ازروستامون کوچ کرده بودیم وبه یکی ازشهرهای منطقه مرکزی ایران امده بودیم.توی روستامون من راحت کون می کردم اولین بارتو 9 سالگی پسرهمسایه مونو کردم وبه ارگاسم رسیدم مزه این کون زیردندون من موند وبعدازاون هم یه همسایه…