برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما باسلام. من یه دوست دخترداشتم اسمش مهتاب بود من ۳۵ سالمه اونم ۱۷سالش بود یه دخترسیکس پک وخوشکل هنوزسینه هاش کامل درنیومده بود نوکش سربالا وتیز بود انقد سینه شو میخوردم که ازحال میرفت بعد میرفتم سراغ کسش وای کس نگو طلا بگو یه کس فابریک دست نخورده ولی کسش…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. من اسمم حمید رضاست. الان 25 سالمه. کون تقریبا زیاد دادم. البته از دبیرستان نداده بودم تا دو سال پیش. یه پسر خاله دارم که به اسم مجتبی، این خاطره مربوط به اونه که دو سال پیش زحمت کشید و منو کرد. جریان از بچه گی شروع شد. من…

  • این داستان تقدیم به شما سلام بی مقدمه شروع کنم مامانم اسمش زهراس منم امیرم یه پسر قد بلند با صورت معمولی و قد۱۸۰ و وزن ۷۹ کیلو مامانمم یه زن قد بلند و چهار شونه باسینه ۸۵ و کون خوشگل بابامم عین خودمه ولی خوشگل تر و جا افتاده تر ولی همش سر کاره…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه دوستان من اولین باره که میخوام داستانمو بنویسم کاملا واقعیه حالا آخر هرکی خواست فحش بده من امیر حسینم ۲۵ سالمه بچه تهرانم نازی آباد . نه قیافه جذابی دارم نه هیکل سکسی خیلی معمولیم زشتم نیستم ‌‌مامانم یه دختر خاله داره به اسم افسانه ۳۵ سالشه…

  • این داستان تقدیم به شما جندگی های من برای شوهر خالم و پسرخاله هام قسمت چهارم بعد از جر دادن کونم توسط پسر داییم سوار آژانسی شدم که رانندش با پسر داییم دوست بود، و من نمیدونستم، عقب نشستم، یکم که جلو رفتیم، بهم گفت میدونم پسر دایی ات باهات چیکار کرد، باهاش هماهنگ کرده…

  • این داستان تقدیم به شما اسم دو تا برادرای غیرتیم حیدر و هاشم بود از وقتی بچه بودم همیشه هوای ناموسشون رو که من باشم داشتن . تا به سن دانشگاه رسیدم سر من صد بار تو کوچه دعوا کردن . خوشبختانه از من نتونسته بودن آتو بگیرن . من خیلی کیر دلم می خواست…

  • این داستان تقدیم به شما خانواده ما 4 نفرس پدر ، مادر ، دو تا دختر به نظرم مثل بقیه ایم نه خیلی مذهبی نه خیلی باز اما حریم هارو رعایت میکنیم من 17 سالمه خواهرم 21 مادرم هم 44 هر سه مانتویی مادرم مانتویی نسل قدیم که پوشیده هستش من و خواهرم نسل جدید…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان.   من صادق هستم ۱۸ سالمه قدم ۱۷۲ وزنم ۵۴ کلا لاغرم و مامانم لیلا ۴۰ سالشه قدش حدودا ۱۶۷ وزنش هم حدود ۷۵ کیلو هیکل نرمالی داره کونش یک زده از متوسط بزرگ تره سینه ۷۵ چشم های مشکی رون های گوشتی بابام هم شغلش آزاده یه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به حشری های دوست داشتنی اسمم سجاد هستش و عاشق گی هستم .از بچگی گرفتارش شدم البته سکس با زن رو هم دوست دارم ولی گی یه چیز دیگس … *** وقتی کوچیک بودم بعضی از بچه ها که بزرگتر بودن تا دست به دودولم میزدن حس خوبی بهم دست…

  • این داستان تقدیم به شما دایی من ۵ سال از من بزرگتره. تابستون که میشد میرفتیم خونه ی مامان بزرگم. بعد از ناهار همه میخوابیدن. من هنوز بالغ نشده بودم. دیدم داییم نیست. همه جا رو گشتم. نبود. رفتم طرف اتاق زیر شیروونی، اونجا بود و داشت جق میزد. تا منو دید گفت بیا تو…

  • این داستان تقدیم به شما با شراره زنم رفتیم خرید تا شراره رفت اطاق پرو حس اینکه الان پشت پرده زنم لخته وسوسم میکرد خدایی فروشنده هم خوب بکنی بود…   زنم- عزیزم، میشه یه لحظه بیای؟ من- جان؟ پوشیدی؟ زنم- خیلی خوشگله؛ ولی از کونم بالا نمیره…. صدام رو آوردم پایین و به شوخی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من حمید هستم الان ۳۰ سال دارم و این خاطره مربوط به ۸ سالگیمه…   اون موقع ها من یه پسر سبزه بودم با قد بلند اما خودم خبر نداشتم که چه کون گرد و خوشگلی دارم . هم سن های من یادشونه که عشق اینو داشتیم تابستونا بریم…