برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما هشدار : اگر در حین خوندن این داستان یهو از فشار خنده گوزیدید یا از شدت خنده خودتون رو خیس کردید شهوتناک هیچگونه مسولیتی را در این مورد نمی پذیرد نمیدونم شما مسلمونها به چه اعتقادی زندگی میکنیداین داستانهایی که میگی خیلی تابلویه که تخیلی هستش وهمش دروغه من اسمم…

  • این داستان تقدیم به شما اسمم امیر ۲۵ سالمه یه پسر معمولی اما خوش فیسم و از سن واقعیم سه چار سال کوچیکتر معلوم میشم *** همیشه دوست داشتم برای یه بارم که شده برا یه نفر ساک بزنم اما نمیشد , فیلمایی که دانلود میکردم همشون مربوط به ساک بود ، عاشق این بودم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همگی دوستان،اسمم فرداد هست واولین بار هست که داستان می نویسم از خاطره اولین سکسم،امیدوارم خوشتون بیاد من فرداد33 ساله قدم حدود181،وزنم 86 ،دو سال بود که توی آموزشگاه خصوصی تدریس میکردم،دو تا کلاسم خانم بودن برای تقویت زبانشون می اومدن،تقریبا از 15ساله تا 40 ساله،شاگردی که باهاش…

  • این داستان تقدیم به شما سلام ميخوام داستان زندگي خودم و اربابم رو براتون بنويسم که چطور در واقع 20ساله که بنده زنداييم شدم. ما تو يکي از شهرهاي شمال زندگي ميکرديم ميخوام مقدمه رو کوتاه کنم و برم سر اصل مطلب… من تو 7سالگي پدرو مادرم و تو تصادف از دست دادم و با مادربزرگم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من آرش این خاطره ای که می خام براتون تعریف کنم مربوط به دو سال پیشه.چند سال بعد ازدواج من و مهشید. ..   من یه خواهر زن دارم به اسم میترا که خیلی خشگل و تپله دقیقا بر عکس زنم که لاغره. من از همون اول که…

  • این داستان تقدیم به شما اون روز خيلي حشري بودم كونم خيلي خارش داشت هميشه يك پسر بيست وسه ساله بود هر وقت هوس سكس داشتم به اون ميگفتم ميومد و منو ميكرد يادم رفت بگم من سي سالمه اون پسره هم اسمش سجاد بود سجاد كيرش خيلي كلفت بود اوايل فقط منو لا پايي…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. اسمم حميدرضاست. داستان کون دادن به پسرخالم مجتبی و جنده شدن زنم توسط اونو گفتم. حالا میخام داستان کون دادنای دیگم رو بگم… *** من راهنمایی تو مدرسه غیر انتفاعی که کلا هفتاد نفر بود درس میخوردم. سوم که بودم تقریبا بیست نفر از بچه ها منو میکردن. همه…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. اسم من وحيده و اين داستان مربوط ميشه به چنديد سال پيش كه من اول دبيرستان بودم به همراه هم كلاسيام از طرف مدرسه رفتيم مشهد… *** مدير و مشاور و چند تا از معلم ها هم بودن. اگه مدرسه ى پسرونه تو ايران رفتيد و با مدرسه سفرى…

  • این داستان تقدیم به شما  سمیه و سمیرا  خواهرام هستن . اسمم سیامکه تو خونه بین دوستان سیا صدام میکنند . بزارید از خودم و دوتا خواهرای خوشگلم بگم . سمیه بچه اول هست بعد منم بعد سمیرا سمیه 27 سالشه من 24 و سمیرا 22 خب همونطورکه پنج انگشت یک دست باهم فرق دارند…

  • این داستان تقدیم به شما بعد از جدایی از همسرم فقط خود ارضایی می کردم ؛ با کسی سکس نداشتم تا اینکه از طریق فیس بوک با دختری به نام فاطمه آشنا شدم.دختری بود با پوست سفید و چشمان عسلی ، فقط دماغش یکم بزرگ بود ولی صورت زیبایی داشت ، چادری بود ولی قبل…

  • این داستان تقدیم به شما چند باری پشت سر هم دستمو رو بوق گذاشتم، نخیر!..پیداش نمیشد.دودستی محکم زدم رو فرمون ماشینو و داشتم حرص می‌خوردم…خیابون بخاطر قرار گرفتن چندتا بوتیک و فروشگاه همیشه ی خدا شلوغ بود، حالام معلوم نبود ماشین کی در مجمتع پارکه و باید صبر میکردم تا صاحبش پیدا بشه، که بتونم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. من نرگس هستم بیست یک ساله با بدن سبزه سینه معمولی سایز هفتاد رون های توپول باسن تقریبا گرد و بزرگ.من تو یه خانواده پنج نفره زندگی میکنم تو خونه ما کسی با نوع پوشش و نوع اعتقادو واینجور مسائل هم دیگه کار ندارن چون خانواده مادرم کلا مذهبی…