این داستان تقدیم به شما دم عید بود و خرید و شلوغی بازارا…. من و خانومم هم تصمیم گرفتیم بریم بازار برای خریدای عید. اون روز خیلی به خودش رسیده بود. آرایش قشنگی داشت و صورتش واقعاً خوشگل و سکسی شده بود. تیپای باز و سکسی و جوون پسندی هم میزنه. یه ساپورت کرم رنگ…
این داستان تقدیم به شما برای جنگ با داعش تو استان الانبار عراق اعزام شده بودم تو یکی از روستا های تحت اشغال داعش میجنگیدیم و پشت سنگر داشتم به مقر دواعش شلیک میکردم و تیرم تموم شد تا اینکه یه تفنگ رو رو سرم حس کردم برگشتم دیدم یکی از داعشی هاست که میخواد…
این داستان تقدیم به شما من کامرانم 33 سالمه مهندس عمرانم و تو یه شرکت خصوصی مدیر یه بخشی از شرکت هستم همسرم هم الهام 26 سالشه و خونه داره قد نسبتا بلند و بدن توپری داره نقطه قوت بدنش رون ها و باسن فوق سکسیشه که با وجود موهای بلند خرماییش به یه تناسب…
این داستان تقدیم به شما سال 93 بود و اون موقع 22 سالم بود و مجرد بودم اما باکره نبودم چون دو بار سکس داشتم… سومین و داغ ترین سکس عمرم رو تو سرمای منفی بیست درجه یکی از روستا های شمال غربی کشور تجربه کردم وقتی همراه خانواده از تهران برای عروسی پسر عمو…
این داستان تقدیم به شما سلام نسرين جنده هستم ٢٤ساله.اين داستان طولانيه و مسائل سكسي زياد توشه هم مسائل تجاوزم و سعي كردم همه چيزو كامل توضيح بدم.راستش من خيلي با خودم ور رفتم كه ايا بزارم اين داستانو يا نه چون ديالوگ زندگيمه! *** من از يازده سالگي حشري ميشدم و هميشه تا تنها…
این داستان تقدیم به شما مي دونم برای خیلی هاتون همیشه این سوال بوده و هست که چرا و چطور فرشته همجنس گرا شد. هیچوقت به زبون نیاوردين ولی همیشه اين سوال توی نگاه و رفتارتون بود. حالا می خوام یک بار برای همیشه به این سوال جواب بدم. خواننده ی عزیز، مي دونم تو…
این داستان تقدیم به شما سلام. خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم بر میگرده به یه ماه پیش ولی جریانش از عید شروع شد. اسمم میلاده 20 سالمه و نگین 16 نگین از فامیلای ماست و خونشون تو یه شهر دیگست واسه همین کم میان اینجا و فقط وقتی بریم محل میتونم ببینمش. عید که…
این داستان تقدیم به شما عباس آقا کبابی محلمونه و انصافا کبابش حرف نداره و مشتری از سرتاسر شهر میان برای کبابش.. عاشق کارشه و از صبح ساعت ده میاد تا آخر شب..ماهم که همسایشونیم باهاش سلام علیک داریم و زنش و بچه هاشم میشناسیم و گاهی وقتها هم اگر مراسمی سفره ای چیزی باشه…
این داستان تقدیم به شما سلام. من به علت کارم مدت 2 سال تهران بودم و بعدش به استان لرستان منتقل شدم دراینجا ازدواج کردم. خیلی با خواهر های زنم راحت بودم تاجایی که حرفهای خصوصی زیاد می زدیم… *** چهارشنبه غروب بود که هستی خواهر زنم تماس گرفت و گفت گه می خواد بیاد خونمون…
این داستان تقدیم به شما اسم من شاهینه و 18سالمه.اهل شیرازم. مامانم اسمش نگار هست و 37 سالشه.از عصر تقریبا ساعت 5 تا ساعت 10 شب رو توی آرایشگاه کار میکنه و صبح ها خونست و کارا رو میسباره دست شاگردا.چون آرایشگاه مال خودشه.بابامم با عموم مدیر یه شرکت صنعتی هستن.یک هفته در میون یکیشون…
این داستان تقدیم به شما سلام ۲۹ سالمه و میشه گفت ۴ ساله که ازدواج کردم با شقایق همه چی تو رابطمون عالی هست و خوب یه راز خصوصی هم پیش خودمون داریم که دوست داشتم چون اینجا کسی نمی شناسه منو بگم یا تعریف کنم … *** داستان از اونجا شروع شد من با…
این داستان تقدیم به شما با سلام به همه عزیزان ، برای اولین بار خواستم داستان زندگیمو بنویسم براتون ، امیدوارم لذت ببرید و لبخند به لبهاتون بشینه ، من محمد هستم ، متولد دهه 60 با همه محدودیت هایی که خودتون ازش آگاهید ، زندگی در یک خانواده و محله ی مذهبی ، کمبود…