برچسب: shahvatnak


  • این داستان تقدیم به شما سلام من احسان هستم 16 سالمه از تهران قیافم متوسط هست اندام هم خوبه یدونه خاله دارم فاطمه 40 سالش هس من از اول خیلی تو کف این خالم بودم سینه هاش 90هست کونش هم بزرگ قیافش هم توپه اخلاقش هم طوریه که وقتی حرف میزنه انگار میگه بیا منو…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان. من سعید الان ۲۹ سالمه.یه زن عمو دارم الان ۴۶ سالشه.شروع داستان برمیگرده به شاید ۱۹ سالگی من و ۳۶ سالگی زن عموی عزیزم مینا..خانواده ما و عموم همیشه باهم هستیم خیلی هم باهم راحت و صمیمی.و این باعث شد من از زن عموم مینا خوشم بیاد ولی…

  • این داستان تقدیم به شما سلام. امروز میخوام خاطره اولین سکسم رو در قالب یک داستان براتون تعریف کنم که امیدوارم ازش خوشتون بیاد و لذت ببرید. اسم من علی هست و ۲۷ سال سن دارم و این داستان برمیگرده به ۱۰ سال پیش… *** اول از همه من ی کونه تقریبا تپل و بدون…

  • این داستان تقدیم به شما سلام به همه بچه ها من ميخوام از يكي از خاطرات خودم رو كه واقعا روزندگيم تاثير داشته رو براتون بگم.. دوس ندارم اين خاطره رو بازگو كنم و ابروي خودم و ببرم ولي فهميدم كه هيچ اسمي درج نميشه… اسم من آرشامه الان ١٩ سالمه قيافمم بد نيس بدنمم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام.   نیما هستم.٣١ سالمه و الان ٣ ساله كه ازدواج كردم.همسرمو خیلی دوس دارم.اما خیلی ظریف و نحیف هستش.زود سرما میخوره.خیلی كم غذا میخوره.از ی لیوان معجون فقط ٣ قاشقش رو میتونه بخوره.خلاصه كه زد و خانم ما باردار شد.سكسمون كم شد تا وقتی كه ٤-٥ ماه بود و…

  • این داستان تقدیم به شما سلام یه روز تو لاینو تانگو چرخ میزدم دیدم یکی از دوستام یه دوجنسه رو لایک کرده منم کنجکاو شدم رفتم پروفایله دوجنسه رو نگاه کنم همینطوری تو چتش یه سلام نوشتم جمعه صبح بود که اونم جواب داد اوه یهوی بدنم داغ شد اخه خیلی دوست داشتم با ترنسا…

  • این داستان تقدیم به شما دو سال بود تو یه شرکت با دوستم الهام کار میکردیم. بعضی روزا باهاش میرفتم خونشون و خوش میگذروندیم باباش مرد جذاب و مهربونی بود. بعضی وقتا میومد و تو بحثامون شرکت میکرد .من کم کم شیفتش شدم. یه روز رفتم در خونشون و رفتم تو .باباش تا منو دید…

  • این داستان تقدیم به شما سلام من یه دختر 21 ساله ام . تو یه خانواده نه خیلی آزاد بزرگ شدم . خیلی هم محدود نبودم . از بچگیم پسر خالمو دوست داشتم .چند بار هم با هم بودیم و ور رفته بودیم بهم و همو حسابی مالونده بودیم ولی هردومون از اینکه با هم…

  • این داستان تقدیم به شما سلام اسم من محمده و ۲۰ سالمه ، هیکلم رو فرمه و کیرمم تقریبا بزرگه. این داستان بر میگرده ب تابستون پارسال ک دختر عمو های مامانم ک همشون ب خاطر هیکل توپشون شوهراشون پول دار بودن اومده بودن ایران ، ب غیر از یکیشون ک طلاق گرفته ک اسمش…

  • این داستان تقدیم به شما سلام دوستان شروع علاقه من به گروپ سکس از دیدن فیلم و خوندن داستانهای مربوط به اون شروع شد و به نظرم همیشه خیلی جادویی و غیر قابل دسترس میومد ولی بالاخره تونستم به دستش بیارم… *** شروع برنامه ریزی برای گروپ از حدود ۴ سال پیش شروع شد و به این…

  • این داستان تقدیم به شما ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به چله ی تابستون امسال که آسمون داشت از گرما پاره میشد… *** اسم من یاسمن هستش 20 سالمه و توی رشت زندگی میکنم. اونایی که تو فصل گرما اومده باشن شمال میدونن هوای شرجی چه جهنمی میسازه. تو اوج گرما رفیق…

  • این داستان تقدیم به شما آقای مستوفی پول من خوردن نداره! پیرمرد لعین یه نگاه از بالای عینکش بهم کرد گفت:ببین دختر جان،بیا مهمونی آخر هفته من،به نفعته!اونجا پولتو کامل بهت میدم. میدونستم آخر هفته تو باغش یه گعده میگیره و چندنفر از دوستای مث خودش زهوار در رفته ،تق و لُق میان و بساطی…