این داستان تقدیم به شما سلام من محسن هستم 38 سالمه متاهلم ولی از نظر سکسی و خیلی شهوتی و حشری هستم زنم یه زن معمولیه نه خیلی حشری نه خیلی سرد مزاج کلا معمولیه ولی خوشگل و سفید و خوردنیه من که ازش سیر نمیشم هیچ همیشه دنبال بیشترش هم هستم خخخخ یه خواهر…
این داستان تقدیم به شما سلام کسری هستم 28 ساله از رشت.داستان از اونجا شروع میشه که من به اصرار خونواده تصمیم به ازدواج گرفتم مادرم دختر یکی از دوستاشو برام در نظر گرفته بود،با هماهنگیه اونا من وسارا با هم اشنا شدیم و تو مدتی که باهم جهت اشنا شدن ملاقات داشتیم بهم علاقه…
این داستان تقدیم به شما سلام. من نگارم 20 سالمه قد 168 وزن 65 سینه هام 75 و باسن گرد و قلمبه خوش فرم این داستان مال سالِ پیش هست یه روز وقتی داشتم از باشگاه ( بدنسازی) با اتوبوس برمیگشتم چون ساعت 8 شب بود اتوبوس پر بود زنونه جا نبود و مجبور بودم…
این داستان تقدیم به شما در باز شد وهوای سرد توی صورتم خورد. با اینکه آنروز بیرون هوا گرم بود، داخل مطب خیلی سرد بود. دیوارهای اتاق آبی روشن بودند که به احساس سرمای من اضافه میکرد. مثل یک بیمارستان خیلی شیک، با کف سنگ و صندلی های آبی. از دیروز بعد از ظهر چیزی…
این داستان تقدیم به شما سلام من احسان هستم 16 سالمه از تهران قیافم متوسط هست اندام هم خوبه یدونه خاله دارم فاطمه 40 سالش هس من از اول خیلی تو کف این خالم بودم سینه هاش 90هست کونش هم بزرگ قیافش هم توپه اخلاقش هم طوریه که وقتی حرف میزنه انگار میگه بیا منو…
این داستان تقدیم به شما سلام دوستان. من سعید الان ۲۹ سالمه.یه زن عمو دارم الان ۴۶ سالشه.شروع داستان برمیگرده به شاید ۱۹ سالگی من و ۳۶ سالگی زن عموی عزیزم مینا..خانواده ما و عموم همیشه باهم هستیم خیلی هم باهم راحت و صمیمی.و این باعث شد من از زن عموم مینا خوشم بیاد ولی…
این داستان تقدیم به شما سلام. امروز میخوام خاطره اولین سکسم رو در قالب یک داستان براتون تعریف کنم که امیدوارم ازش خوشتون بیاد و لذت ببرید. اسم من علی هست و ۲۷ سال سن دارم و این داستان برمیگرده به ۱۰ سال پیش… *** اول از همه من ی کونه تقریبا تپل و بدون…
این داستان تقدیم به شما سلام به همه بچه ها من ميخوام از يكي از خاطرات خودم رو كه واقعا روزندگيم تاثير داشته رو براتون بگم.. دوس ندارم اين خاطره رو بازگو كنم و ابروي خودم و ببرم ولي فهميدم كه هيچ اسمي درج نميشه… اسم من آرشامه الان ١٩ سالمه قيافمم بد نيس بدنمم…
این داستان تقدیم به شما سلام. نیما هستم.٣١ سالمه و الان ٣ ساله كه ازدواج كردم.همسرمو خیلی دوس دارم.اما خیلی ظریف و نحیف هستش.زود سرما میخوره.خیلی كم غذا میخوره.از ی لیوان معجون فقط ٣ قاشقش رو میتونه بخوره.خلاصه كه زد و خانم ما باردار شد.سكسمون كم شد تا وقتی كه ٤-٥ ماه بود و…
این داستان تقدیم به شما سلام یه روز تو لاینو تانگو چرخ میزدم دیدم یکی از دوستام یه دوجنسه رو لایک کرده منم کنجکاو شدم رفتم پروفایله دوجنسه رو نگاه کنم همینطوری تو چتش یه سلام نوشتم جمعه صبح بود که اونم جواب داد اوه یهوی بدنم داغ شد اخه خیلی دوست داشتم با ترنسا…
این داستان تقدیم به شما دو سال بود تو یه شرکت با دوستم الهام کار میکردیم. بعضی روزا باهاش میرفتم خونشون و خوش میگذروندیم باباش مرد جذاب و مهربونی بود. بعضی وقتا میومد و تو بحثامون شرکت میکرد .من کم کم شیفتش شدم. یه روز رفتم در خونشون و رفتم تو .باباش تا منو دید…
این داستان تقدیم به شما سلام من یه دختر 21 ساله ام . تو یه خانواده نه خیلی آزاد بزرگ شدم . خیلی هم محدود نبودم . از بچگیم پسر خالمو دوست داشتم .چند بار هم با هم بودیم و ور رفته بودیم بهم و همو حسابی مالونده بودیم ولی هردومون از اینکه با هم…